://cdn-tehran.wisgoon.com/dlir-s3/1053236x236_1506691062349577.jpg
عکس های تو کماکان آبی بر این آتش است
عقدهٔ کورِ فراقت را فقط رویا گسست...
رد لبهایم به روی عکس تو جا مانده است
دست من با موی تو در فکر تنها مانده است
کار من هرشب نظاره بر دو چشم مست توست...
سردی دستان سستم از نبود دست توست...
امشب اما حالِ دل یک جور دیگر فرق داشت
گریهٔ بی انتها دردی به روی فرق کاشت...
گفتم انگار این دلم ویران تر از ویرانه است
حال من گویی شبیه حال یک دیوانه است!
درد دوری خواب را از چشم من امشب زدود
از غمِ این درد باید فالی از حافظ گشود...