بعضی شب ها ،
انگار که خدا حواسش پرت شده باشه و کیسه دل تنگی از دستش ول شده باشه رو سر شهر
کل شب رو سیل دل تنگی با خودش میبره
هوا بویِ دلتنگی میگیره و میلِ گریه
گنجشکا با دلتنگی میخوابن
رفتگرا با دلتنگی جارو میکشن
شب بوها با دلتنگی عطر میکنند
و تو ...
دلتنگ میمیری ...
دلتنگ دوباره زنده میشی
دلتنگ دوباره میمیری
بعضی شب ها
انگار که خدا حواسش پرت شده باشه
دل تنگی به مغز استخون میرسه
به خودِ خودِ ریشه دل!
۲ موافق
1399/07/18 - 18:53