شب بود ک رفته بودم پارک قدم بزنم همه جا خلوت بود، صدای گربه ای رو شنیدم وقتی سرم رو چرخوندم اطرافم گربه ای رو ندیدم تو همین لحظه چیزی از روی پام رد شد و دوباره صدای جیغ گربه ب گوشم رسید، ترسیدم چون عادی نبود و هیچ چیزی اون اطراف نبود،سمت خونه اومدم، وقتی ب خونه رسیدم کفشم رو درآوردم تا پامو بشورم پام رو گذاشتم لبه ی حوض ک با کمال تعجب دیدم ب طور وسیعی کبود شده، دوباره صدای گربه اومد، گربه ی سیاهی ک روی دیوار نشسته بود و دمش رو تکون میداد از اون شب، هر شب روی دیوار میبینمش...
۱ موافق
1399/04/29 - 19:27 در
Tdaalism