خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو...
شرایط روز به روز بحرانیتر میشه: و من طاقت فکر کردن به قسمت سیاهی که ممکنه وبال عزیزانم رو بگیره ندارم...
کاش این روزگار راحتمون میذاشت. کاش انقدر اصرار در گرفتنِ نفسمون نداشت...
...
مراقبِ من نه!
مراقب کسایی باش که هیچوقت نتونستم خوشحالشون کنم و بابت این تمامِ عمر شرمندهام.
جانِ من، عمرِ من، نفسِ من رو بگیر. ذرهای از سلامتیِ اونها رو نه