اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آن که تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا میطلبم تا به سرم بازآید
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآید
مدتی است از کسی که دوستش داری جدا شده ای و برای بازگرداندن او حاضری جان خود را هم فدا کنی. آرزومند بازگشت او هستی چون می دانی که با او به اوج سعادت می رسی. ولی بدان که او از حال تو غافل است و اگر علاقه تو را نسبت به خود بداند، به سویت بازمی گردد. پس به خود جرأت بده و با او صحبت کن که کارها درست می شود.
هع
۱ موافق
1399/03/02 - 16:14