عسل بانوی شیرازی
عسل بانوی شیرازی چه خوب و ناز میخندی
صدایت میکنم بانو! به این الفاظ میخندی
نگفتم کم لبانت را بخور چون قند میگیری؟
سماجت کردی و حالا به این امراض میخندی!
_بیا اینجا،
_نمی آیم!
_ببین من را،
_نمی بینم!
به تو گفتم که نارنجم نشو لجباز، میخندی!
فدای خال هندویت که شاعر کرد حافظ را
من اینجا اشک میریزم تو درشیراز میخندی
شبیه مار می بافد برایت مادرت مویت
به اینکه من به ناچاری شدم مُرتاض میخندی
"مشیرالدوله" حاکم شد مرا بردند سربازی
کچل کردند موهایم، به این سر/باز میخندی
گرفته ای تو جانم را دوباره زنده گردانم
اگر چه خوب میدانم به این اعجاز میخندی