میدانید ...
من از دوردستهایم. از کوچه های کودکی .از شهر رنگین قصه های پدر در شبهای کش دار زمستان و از چشمان هستی بخش مادرم که تمام مهربانی اش را در نگاهش به من میبخشید . باورم کن که شعر در من طغیان یگانگیست و حماسه ی دوست داشتن. من دیگر گونه دوست میدارم .و دیگر گونه یگانه ام . مرا تنها میتوان با من سنجید و تو را تنها با تو که سالهاست در جستجوی تو بودم .