روزی یه معتادی هنگام اذان مغرب سیگار می کشید...
درهمون وقت بچه هاش داشتند وضو می گرفتند که به مسجد برند!!
پدربزرگ شان روی تختش نشسته بود و منظره را تماشا میکرد!
پدر بزرگ رو به پسر معتادش کرد و گفت:تو خجالت نمیکشی بچه هایت دارندبه مسجد میروند اون وقت توداری سیگار می کشی؟
مرد معتاد رو به پدرش کرد و گفت ..
دیدی فرق بین تربیت من و تربیت خودتو!!!
عجبا!
فدا
قلبون...
همه کسُم
نورع چَشمُم ...
قلبُم
نِفَستُم...
جووووونُم
پانکراسُم...
طحالُم
کبدُم...
بسه...
باجه
الان ب جرمه رد کردنه خطوط قرمز دستگیرمون مینکنن...
عدم میزنم از پست خودم