بوی عطر
باز بوی عطر تو سرمست و زارم میکند
غرق در رویای بی حدوحصارم میکند
خاطراتت را تداعی میکند در ذهن من
کورسویی را چراغ شام تارم میکند
بی تو بوی عطرتو همراه و همرازمن است
در میان فصل هجرانت بهارم میکند
دل چو عطرت را ببوید دورمیگردد زمن
همچو داری در خزان بی برگ و بارم میکند
دردهجران تو را باعطر تو طی میکنم
چشم اشکی را ز همدردی نثارم میکند
ای ستاره کن دلت را شاد از یادش که او
اندک اندک آید و آخر شکارم میکند