خوشدل کند خیال تو هجرانکشیده را**آتش گل است دیده گلشنندیده را
تا آب دیده خون نشود بر زمین مریز**در شیشه واگذار می نارسیده را
تسلیم شو که اجر شهادت نمیدهند**در کوی عشق کشته در خون تپیده را
بازآ که در فراق رخت نقش روز و شب**خال سفید و آب سیاه است دیده را
ذوق طرب کجا دل غمگین من کجا**لذت ز باده نیست لب خون مکیده را
بیدرد گو بنال که سیماب اگر شود**خوبان نمیبرند دل آرمیده را