زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست *** پیرهن چاک و غزل خوان و صُراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان *** نیم شب مست به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین *** گفت کای عاشق شوریده ی من، خوابت هست؟
عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند *** کافر عشق بود گر نشود باده پرست
خنده ی جام می و زلف گره گیر نگار *** ای بسا توبه که چون توبه ی حافظ بشکست