هر شب
از راه و
بیراهه می آئی
تن آلودهٔ گل های صحرائی
سر بر شانهٔ خیالم می گذاری
با سرانگشت کوکب ها
دفتر دلم را می گشائی
من در هزاران شالیزار
در تو ورق می خورم
تو از مزارع دست هایت در من
آفتابُ باران می ریزی
و دانه های شعر من
جوانه می زند
در عاشقانه های پیوندی
۲ موافق
1397/08/20 - 21:54