حاج احمد...
دل دوکوهه برایت تنگ است.... دل بسیجی ها.
بی تو چرا دروغ! سخت می گذرد به ما!
این همه سخنران، هیچ کدامش تو نیستی....
این همه جبهه، در هیچ کدامش تو نیستی....
این همه جنگ، جناب فرمانده! نیستی، نیستی، نیستی!
بی تو ما «این عمار» شنیدیم باز هم از علی....
چقدر باید تلفات دهیم تا برگردی پیشمان؟!
می شنوی… می بینی…
خسته شدیم از دست اصول گرایان، اصلاح طلبان، از خودمان!
صورت روزگار، سیلی تو را می خواهد...
باید بلند شوی و سینه خیزمان کنی گرد صبحگاه ظهور....
می ترسم ما را کوچک بار بیاورند اهل سیاست....
ما تو را می خواهیم...
ما تو را دوست داریم...
حاج احمد برگرد...
بی تو آقا تنهاست...
۵ موافق
1394/03/16 - 16:34 در
امام و شهدا...
تا کی جنوب؟! تا کی غرب؟!
پس حاج احمد چه می شود؟!
ما خوابیم یا سردار؟!
او که برای ما سنگ تمام گذاشت...
او که فحش خورد اما نگذاشت به ما بد بگذرد...
او که مهربان بود، او که اخم داشت…
ما برایش چه کرده ایم؟!
اصلا یک سئوال؛
الان حاج احمد کجاست؟!
دقیقا کجاست؟!
اگر به سردار بد می گذرد، وای بر ما....
خدارحمتشون کنه هم امام و هم شهدامون رو
پستات خیلی قشنگه آدم و میبره تو همون حال و هوایی ک انگار نشستی رو خاکا و داری حسشون میکنی انقد دلن برا شلمچه تنگه ک اندازه نداره....
ممنونم عزیزم
شما لطف داری
اره خودمم هر وقت دلم میگیره میام اینجا پست میذارم تداعی خاطرات میشه واسم
من اسفند 92 رفتم دهه ی فاطمیه اونجا بودم جزء بهترین روزای عمرم بود
بهار جون
ان شاالله که امسال و هر ساله قسمتمون بشه بریم
هم شما وهم منه ناچیز...
ان شاءالله اگ قابل باشیم و شهدا دعوتمون کنن
الهی امین....