دلخوشم با نظم ِ گیسویت ، پریشانی چرا ؟!
من که مستم با نسیمی ، عطر افشانی چرا ؟!
آینه در آیــنه ، امشب کـــه مبهوت تـــو ام
ماه را آورده ای بر چین پیشانی چــــــرا !؟
گاه می خندی و گاهی اشک در مـی آوری !
آه!… عادت کرده ای من را برنجانی چرا ؟
جای هیزم خاطرات کهنه مان را یک به یک !
در دل شومینه میخواهی بســـوزانی چـرا ؟
آخرش می میرم و یک روز می فهمی کسی،
مثل من عاشق نخواهد شد ، پشیمانی چرا؟!
در کـــنار من ولـــی همواره فکـــر ِ رفتنی
تازه پیشم آمدی ، قدری نمی مانی چــــرا ؟!
1394/02/29 - 05:01