هر روز به خودم میگویم.......
وینک قلبی اتعذب فی هواک
وینک قلبی العاشق ما ینساک
لا جوابات یا ناسینی فیهم شوق و ود وشایلین سلامات
کل یوم راح تجینی ترد لقلبی البسمه و للیل النجمات
دستانم را گرفت و به روحِ خُشکم باران دمید، به پاهایِ بی جانم دویدن و به قلبِ نا امیدم تپیدن را یاد داد.
میخواست بماند و بماند و بماند.
ولی ناچار شده بود.
میفهمید؟ ناچار.
خدا کند ناچار نشوید.!
که بروید یا بمانید و از رویِ ناچاری برای خوشبختیِ او که ناچار به رفتن از کنارتان شده دعا کنید.
سفید جانم نیستی امّا یادت هست و خدایت هست.
میپرسند فراموشت کردهام؟
میگویم آری، مدت هاست.
حق به جانب میخندند و میروند.
لابد عاشق نشدهاند،
یا عاشق ندیدهاند.
فراموش کردنت با دستهایی که هر شب خیالت را لمس میکنند؟
با گوشهایی که هنوز هم تنها زنگِ دلبرانههای تورا میشنوند؟
با چشم هایی که سایهی خیالت را دنبال میکنند؟
میپرسند فراموشت کردهام؟ میگویم مگر بودهای اصلاً که بخواهم فراموشت کنم.
نمیفهمند منِ بی تو یعنی ناشنواییِ مطلق، تاریکیِ محض، یعنی مرگ
عاشق ندیدههای لعنتی،
اصلا گیرم همه چیز و همه کس را،
حتی خودم را هم فراموش کنم،
با باران چه کنم؟
تنها کافیست ببارد،
تا با تلنگرِ اولین قطره اش تمامِ من در تو حل شود..
.
این آهنگ معین
تک تک لحظات میگذرند و میروند و تکرار هم نخواهند شد...
مونس و همراه من !
دستم را بگیر در این جاده یکطرفه ،
ممکن است حواسم به گذر زمان نباشد
مبادا از قافله عمر...عقب بمانم ...
خداوندا !
شکوه و جلال عشق را چون باده معرفت ناب... به ما بنوشان... امروز از عمیق ترین نقطه قلبم میگویم:
" بی تو هیچم"
عالی