یافتن پست: #گریه

یاس
یاس
بلیط خرم اباد گرفتم
ماشین کوهدشت
میگه داخل شهرش نمیره
مرسی از این همه شوک و استرس این سه روز
:هق

마흐디에
마흐디에
ببینین کی واسه پونصدمین بار سرما خورده{-71-}

دیگه واقعا خسته شدم از سرما خوردن :گریه

خانوم میم
خانوم میم
‌🌱💔
آیت الله کشمیری :

مرا ببرید نجف
من نجف بروم همه دردهایم درمان می شود..
 
دلم می خواد ساعت ها با این جمله گریه کنم....


مهاجر
مهاجر
من همچنان امیدمو از دست ندادم که یه فرد جوراب خریدکنی رو پیدا کنم یا برام پیدا کنید🫠

خانوم اِچ
خانوم اِچ
هر دم ازین باغ بری میرسد
:گگگ


مهاجر
مهاجر
کاش یکی بود برامنم‌جوراب میخرید امان از تجرد امان از سینگلی امان از تنهایی{-118-}

یاس
یاس
مامانم ccu یه بند گریه می کنه که بچه هام کو پس
نمیزارن کسی اونجا باشه
:گگگ

یاس
یاس
مامان بردن عمل
دعا کنید :گگگ

رها
رها
نخ دندون کشیدن تا یجایی برای رعایت بهداشته:/از یه زمانی ببعد میشه یه اعتیاد ک حاضری نخ جورابتو در بیاری و بجای نخ دندون استفاده کنی :آخی

عمه خانم
عمه خانم
عزیزای دلم مرسی بابت تبریکای قشنگتون :x خوشحالم که بین همه، شما شدین عشقای من و دارمتون:-*:دسدراز :x دوستای گلم مرسی ازتون:فوریو:x
@shahin 
@Jonz_00 
@i3ahar_sanjab 
@Baran
@elham 
@donyaa 
@Z110 
@aliaga
@alone00
@Beh_Naz
@Nimaqashqayi
@hadi
@fatme
@Samanh
@mohsen1360
@ESRAR1
@KohneSavar
@EDRIS
@Hana_gh




یاس
یاس
الان داشتم میومدم خونه رفتم مغازه که خرید کنم دیدم هافنبرگ داره گفتم بگیرم بیارم خونه با بابام بزنیم چون خیلی دوست داره
اومدم خونه در خونه رو باز کردم یادم افتاد که بابا ۵۶ روزه که نیست :(

»پوریا


این پست دیدم جوری شدم دلم ریخت
ترسی وجودم گرفت اگه یه روزی بابام نباشه
حواسم پرت کردم که این چه فکری دیوانه
بعد یادم افتاد سه سال میشه دیگه
و سه سال پیش این موقع من شب روز بیگارستان بودم و ...

یاس
یاس
ابجیم معلم ابتدایی
بیشتر از اینکه به درس بچه ها اهمیت بده رو تربیت و روانشون متمرکز
روز مادر هم هرکی به وسع خودش کادو گرفته بود که تو مامان دوممونی
چندتاشون نقاشی های کج معوج تو برگه وسط دفتر مشقشون کشیده بودن.
جوری باهاشون برخورد می کنه کسی از نداری و پدر معتاد و اجاره نشین بودنش خجالت نکشه
و عاشقانه باباش ببوسه بعد بیاد کلاس
چندتا دانش اموز خاص داره یکی با مشکل خاص روانپزشکی سه تا بچه طلاق و یکی هم پدرش معتاد
داستان اخری اگه دوست داشتید دیدگاه بخونید :گل

خانوم میم
خانوم میم
غروب شلمچه بود
بدو بدو های دوییدن برای پیدا کردن بچه ها خستم کرده بود.
اون سال اولین سالی بود که هیچ کدوم از پسرا همراهمون نیومده بودن و ما چهار تا دختر مسئولیت اتوبوسای راهیان نورمون داشتیم.
شب قبلش یکی از بچه هامون تو خوابگاه حبیب الهی تشنج کرده بود و دو تا دیگه از بچه ها برده بودنش بیمارستان و عملا مسئولیت کاروان مونده بود رو دوش من.
یادمه غروب شلمچه بود
چند تا از بچه ها گم شدن ،و ما حتی بدون اینکه پرچمی نشونی چیزی داشته باشیم باید در به در دنبالشون می گشتیم ، تلفنا نمی گرفت ،ومن چند بار مسیر اتوبوسا رو دوییده بودم فریاد می زدم بچه های گیلان .... بچه های گیلان....
یه جا خسته شدم ،استرس اینکه اگه بلایی سرشون اومده باشه ، اگه پیدا نشن چه جوابی باید به کیا بدم کلافم کرده بود... همونجا نشستم و گریه کردم و گفتم شهید خرازی من پیداشون نمی کنم خودت پیداشون کن و بیار
یادمه
غروب شلمچه بود ، تو اتوبوس همین صوت سلحشور پخش می شد ، سرم رو شیشه بود ، خسته بودم و به ادعاهایی که داشتم فکر می کردم و از اون همه ضعیف بودنم گریم گرفته بود...
چه زمانی ، چه چالشای کوچیکی ، که بزرگت می کنن...


...
...
📿 🤲🏻 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤

a313
a313
واقعا وارد سال ۲۰۲۴ شدیم؟؟؟چرا من از سال۲۰۲۰ودیگه حس نکردم!!؟؟۳۱۳

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو