خانوم اِچ
رک بگویم... از شما رنجیدهام!
از غریب و آشنا ترسیدهام.
بیخیال سردی آغوشها...
من به آغوش خودم چسبیدهام.....
aliaga
لحظه هایی هستند که هستیم
چه تنها چه در جمع،اما با خودمان نیستیم
انگار روحمان می رود، همانجا که می خواهد
بی صدا بی هیاهو
همان لحظه هایی که
راننده آژانس میگوید: رسیدین!
فروشنده می گوید: باقی پول را نمی خواهی؟
راننده تاکسی می گوید: صدای بوق را نمی شنوی؟!
و مادر صدا می کند: حواست کجاست؟!
ساعت هایی که
شنیدیم و نفهمیدیم، خواندیم و نفهمیدیم ،دیدیم و نفهمیدیم
و تلویزیون خودش خاموش شد
آهنگ بار دهم تکرار شد
هوا روشن شد ، تاریک شد ،چای سرد شد
غذا یخ کرد ،در یخچال باز ماند
و در خانه را قفل نکردیم
و نفهمیدیم کی رسیدیم به خانه
و کی گریه هامان بند آمد
و کی عوض شدیم
کی دیگر نترسیدیم
از ته دل نخندیدیم
و دل نبستیم
و چطور یکباره آنقدر بزرگ شدیم
و موهای سرمان سفید شد
و از آرزوهایمان کی گذشتیم؟!
یک لحظه سکوت برای لحظه هایی که با خودمان نیستیم... .
رها
نه تو آنی که همانی نه من آنم، که تو دانی ️....
❤️
خانوم اِچ
😭😭😭مگه میشه دوبار پشت سر هم سرما بخوریییییی من دیگه توانشو ندارمممممم
خانوم اِچ
تو میری یوگا، من میرم ب...
ما مثل هم نیستیم:/
سلام سید جان