یافتن پست: #پیر

aliaga
aliaga
به مِی سجّاده رنگین کن گَرت پیرِ مُغان گوید

که سالِک بی‌خبر نَبوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها

خانوم میم
خانوم میم
سلام{-62-}
داریم{-78-}
با حضور فاطمه ژون{-69-} @fatme
بیایید سوالات داغتون رو با حفظ رعایت موازین شرعی وحقوقی بپرسید{-130-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خدا به همه قسمت کند ما آمدیم. {-11-}
25,834,000 تومان هوای بر گشت


زاهِر..
زاهِر..
@B_DEL مبارکهههههههه

هادی
هادی




یاس
یاس
🤦🏻‍♀️😶
یعنی خودمم ریختم دود شدم :تعجب

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
به سن نیست به تجربه‌هاست و نرسیدن‌هایی که تو اوج جوونی یا عاقلت میکنه یا پیرت..

یاس
یاس
زن تو محمود اباد فعلا به قتل ۷ مرد اعتراف کرده
وی زن صیغه ای مردها پیر و پولدار میشده
و بعد از قتلشون هم مهریه ش می گرفت هم ارثیه {-120-}
احتمال افزایش قربانی ها وجود دارد {-150-}
کی بود صیغه میخواست {-204-}

یاس
یاس

همه دخترا یه ممد تو زندگیشون داشتن.
همه پسرا هم یه زهرا تو زندگیشون داشتن.
اونا که داشتین لایک نداشته ها دیس بدید ببینم :دی

aliaga
aliaga
آزمودم دل خـود را به هـزاران شـيوه

هيچ چيزش بجز از وصل تو خشنود نکرد

مولانا

shahin
shahin
تِه وِسه خِرِشت کِمه{-171-}
سبزی خِرِشت کِمه:))
اَتا خِشگل دارمی وِه نگینه{-180-}
رو انگشتر جا الماس وه نگینه {-140-}
خوش رنگ و لعاب و بر و رو:خجالت
قشنگ و مهربون و خوش رو{-165-}
تفلدت مفالک نگین جونم:قلب @alone00



aliaga
aliaga
{-36-} دیگه چخبر؟؟؟

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی از روزها تاجری در یکی از روستاها، مقدار زيادي  گندم و جو خرید و گونی‌ها را در ماشینش گذاشت و می‌خواست آن‌ها را به شهر ببرد و به انبار انتقال دهد.
در بین راه از پسری بچه‌ای سؤال کرد که تا خارج شدن از روستا چقد راه است و چقد طول میکشد؟ پسربچه پاسخ داد: درصورتی که آرام و آهسته بروید حدود ۱۰ دقیقه ديگر به جاده اصلی می رسید، ولی درصورتی که بخواهید با سرعت حرکت کنید ۳۰ دقیقه و یا احتمالا بیش‌تر طول بکشید تا به جاده اصلی برسید.
تاجر از این که در پاسخ پسر تضاد وجود داشت ناراحت شد و فکر کرد او پسرک بی تربیتی است که تاجر را به بازي گرفته پس به پسرک بد و بی راه گفت و پایش را بر پدال گاز گذاشت و به سرعت حرکت کرد.
ولی پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ خودرو به سنگی اصابت کرد و با تکان خوردن خودرو، تمامی محصول به زمین ریخت. تاجر وقت زيادي براي جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و زمانی که خسته و کوفته به طرف ماشین بر می‌گشت یاد حرف‌های پسر بچه افتاد و هنگامی که منظور وی را فهمید که جاده پر از کلوخ است پس بقیه راه را آهسته و بااحتیاط طی کرد.

aliaga
aliaga
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم

ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامت بنویسم

من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
از حضرت دریای کرامت بنویسم

لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم

شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد

من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند

در باغ نگاه تو من کال رسیدم
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم

هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا
آئینه زده ریسه به پیراهن دریا

اول نوه ی دختری خلق عظیمی
تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی

مدیون تو هستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفره ی آدم

مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته

حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است

Abolfazl
Abolfazl
وقتی هیتلر دید سربازانش دیگه از دستوراتش پیروی نمیکنن توی آبشون فلوراید ریخت چیزی که تو آب آشامیدنی ما ام هست.بهترین روش اینه که آب رو بجوشونید بزارید خنک بشه بریزید تو مخلوط کن بین ۷ تا ۱۰دقیقه تو مخلوط کن بچرخه و فلوراید از بین بره.اگر دقت کرده باشید بطری آب معدنی هایی که از بیرون میخرید بعد اتمام حباب هایی درون بطری باقی میمونه

صفحات: 15 16 17 18 19

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو