یافتن پست: #شعری
.gif ":آمپول"){kind=icon}
azar
امروز در آهنگ صبح شعری باید گفت پر از طلوع
قصه ای باید گفت پر از هیجان و ترانه ای باید خواند پر از پرواز
سلام دوستان صبح بخیر
قصه ای باید گفت پر از هیجان و ترانه ای باید خواند پر از پرواز
سلام دوستان صبح بخیر
حضرت@دوست
تعال وانظر برومانسية.
يسبب ضوء الشمس براعم.
ليس ظل القمر
واسه این است عراقی در بیت شعری میگه......
بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی
يسبب ضوء الشمس براعم.
ليس ظل القمر
واسه این است عراقی در بیت شعری میگه......
بیا، که بی‌تو به جان آمدم ز تنهایی
رها
دبیر ادبیات دبیرستانمو دیشب تو مطب دیدم، یه مرد فوق العاده با سواد و ب شدت متین... وقتی بهش نزدیک شدم و خاستم سلام بگم، از رو صندلی بلند شد و با احترام و متانت سلام و احوالپرسی کرد.. طبق معمول یه دفترچه کوچیک و یه خودکار هم دستش بود.. اینقد ذوق زده شدم ک دلم میخاست دبیرستانی میبودم و از اول شاگردش میشدم .gif ":اکلیلی")
·
مارال
هر گاه ابری و ستاره‌ای دیدم
و هرگاه شعری شنیدم
و عاشقانه به دنیا اندیشیدم
آرزو کردم که با من باشی.
و هرگاه شعری شنیدم
و عاشقانه به دنیا اندیشیدم
آرزو کردم که با من باشی.
محسن
پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من، از خودِ من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگِ من، گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
👤قیصر امین پور
تا که بگویم غم دل بیشتر
دوست ترت دارم از هر چه دوست
ای تو به من، از خودِ من خویشتر
دوست تر از آنکه بگویم چقدر
بیشتر از بیشتر از بیشتر
داغ تو را از همه داراترم
درد تو را از همه درویشتر
هیچ نریزد به جز از نام تو
بر رگِ من، گر بزنی نیشتر
فوت و فن عشق به شعرم ببخش
تا نشود قافیه اندیشتر
👤قیصر امین پور
(◍•ᴗ•◍)
💢 #هر_شب_یک_حکایت
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!
اگر از کسی رنجیدیم، خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمک‌نشناس نبوده‌ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود.
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور می‌کرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور می‌اندازی!
اگر از کسی رنجیدیم، خوبی‌هایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمک‌نشناس نبوده‌ایم تحمل آن رنج نیز آسان‌تر می‌شود.
.gif ":ضرب"){kind=icon}
.gif ":شعرنگو"){kind=icon}
روزت مبارک پزشکم
کاش تب کنم پرستارم تو باشی
اوه تنک یو بیب