یافتن پست: #دیدار

aliaga
aliaga
همه میگن شاید این جمعه بیاید ....شاید....شاید بیاید و انتقام سیلی مادر بگیرد
بیاید و بگوید به عالم که فقط
حیدر امیر المؤمنین است
بیاید و عدالت به پا کند....... اما........
او آمده!!!!!!!
ما نیامده ایم.....
ما و بی نمازی,بی عفتی,بی حجابی,بی عدالتی,نگاه به نا محرم .....
ما باید بیاییم
آری او آمده اما گناهانمان اجازه ی دیدار نمیدهند....
من میگویم:شاید این جمعه بیایم
شاید.....

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)



💙⃟🦋¦↭

⎛💜🦄

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


خانه همان جایی است که پیتزا است :دورهمی

مهاجر
مهاجر
لا أراك تجمعین ضمیري و ضمیرك معك في کلمة، إلّا أحسستُ أنه لقاءٌ بیننا في لفظ.

هر بار در حرف‌هایت ضمیر «من» را با «تو» جمع می‌بندی، احساس می‌کنم در واژه‌ای دیدار کرده‌ایم.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
انتظار

وجودكم يسعدني
على الرغم من أنك قلت أنهم انتظروا. إنه عديم الفائدة بالنسبة لي
قلت إن الرغبة في مقابلتك هي بمثابة طريق ذو اتجاه واحد
لن يقابلك أحد لكنني أتطلع إلى ليلة صافية

نعیم
نعیم
درود بر ساینایی‌های عزیز

بیاین بگین آخرین کتابی که خوندین چی بوده؟
آیا از نظر شما کتاب خوبی بوده یا نه؟چرا؟
چیا ازش یاد گرفتین؟
ممنون که شرکت میکنید
{-107-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نامه های دوران عقد

یاایُّتها المعشوق! بعد از السلام و الاحوال پرسی، أنا امیدوارم که مزاجُک عینُ الصحتِ و السلامت باشد. اگر أنت از أحوال أنا خواسته باشی لاملالَ لی به جز فراقِک، که آن هم إنْ شَاءَ الله تعالی فی همین أیام دیدارُنا حاصل شود. باری یا ایُّتها العزیزه، أنا فی آتش عشقک کمثل الماهیتابه سوزانٌ! و جلز و ولزی درآمده. فی کل شبها که أنا سرم را علی المتکا می گذارم، أشکی کمثل الرودخانه جاریه علی البستر و آه سوزانی بسوی آسمان یصعد. الهی أنا قربان انت بروم. أنا قسم می خورم بجانی و بجانک که فی کلِ شبها ابداً خواب فی چشمانی لا یدخلُ و الی الصبح بیدارم و فی هجرِک می گدازم.

حضرت@دوست
حضرت@دوست

أنا دیگر طاقت الفراغ ندارم و به وصالک مشتاق، ولی خداوند ما جعلَ مثقالَ ذره وفا فی وجودک! أنا تا ثلاث ماه دیگر مرتباً هر هفته یک النامه العاشقانه برای أنت می نویسم! تا بحال زارِی بنگری و چنانچه باز هم به دردم نرسی آن قدر اشکی سرازیرٌ تا جان به جان آفرین تسلیمٌ!
از طرف: الجوان الآشخور السرباز؛ آنکه مِن الفراقک اصبح زردا و لاغراً، الجوان العاشق الضعیف النحیف المسکین المستکین. إلی الدیدارالآجل.

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
پسره ده سالشه پست گذاشته
مرا بخاطر خودم بخواهید😐









اون وقت من تا پونزده سالگی فکر میکردم
جنس مخالف کسیه که همیشه باهامون مخالفت میکنه:خخخ

fatima
fatima
.
لازمهٔ عاشقیست رفتن و دیدن ز دور
ورنه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست



fatima
fatima
روباه گفت:
کاش سر همان ساعت دیروز آمده بودی.
اگر مثلا سر ساعت چهار بعد از ظهر بیایی
من از ساعت سه تو دلم قند آب می شود
و هر چه ساعت جلوتر برود
بیش تر احساس شادی و خوش بختی می کنم.

ساعت چهار که شد
دلم بنا می کند شور زدن و نگران شدن.
آن وقت است که قدر خوشبختی را می فهمم!
امّا اگر تو وقت و بی وقت بیایی
من از کجا بدانم چه ساعتی باید دلم را برای دیدارت آماده کنم؟!
هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد.






خانوم میم
خانوم میم
{-35-}

چرا خداوند خواست که شب بشود و شب شد؟ و خواست که قلب مخلوقات او در این لُجه ی سیاه خون خوار بیفتد و افتاد؟
و چرا خداوند اراده فرمود که «درد» باشد و صدها گونه درد به اوج باشیدن خویش رسیدند؟ و چرا خالق زمین و آسمان ، کینه را آفرید و ستم را ، و اذهان آلوده به خلاف را ، و نفس خلاف را ، و گرایش به سقوط را ، و نفس سقوط را...؟

aliaga
aliaga
از سر عادت و تکرار نوشتیم بیـا
اصلا انگار به اجبار نوشتیم بیـا

تو زما بندگی و ترک گنه میخواهے
با همیـن قلـبِ گنهکار نوشتیم بیـا

کوفیـان را همه محکوم نمودیـم،ولے
مثـل آن قوم جفاکار نوشتیـم بیـا

از سرصدق نخواندیـم تو را یک دفعه
در عوض یکصد و ده بار نوشتیـم بیـا

شهرمان پرشده از بوی گناه و ماهـم
سر هر کوچه و بازار نوشتیم بیـا

غافل از آه یتیمـان چقدر آسـوده
شکم سیر شب تار نوشتیم بیـا

عوض خانه ی ماها به بیابان رفتے
شدی از قوم ، دل آزار... نوشتیم بیـا

دردِ دین نیست دگر... درد گرانے داریم
دل سپردیـم به اغیار نوشتیم بیـا

نام تو برلب و دل جای دگر می گردد
نشـده طالب دیدار نوشتیم بیـا

آه مظلوم شنیدیـم "به ماچه " گفتیـم...
جای یاری تو بسیار نوشتیم بیـا

دلمان بنده ی دنیا شده و بیماریـم...
با همین حال اسفبار نوشتیم بیـا...

اللهم عجل لولیک الفرج:گل

حضرت@دوست
حضرت@دوست
من قلبی دارم که وقتی عذابش طولانی تر می شود، آرزوی دیدار عذاب دهنده اش را دارد

يمكن أن نعيش المشاعر الجميلة والحياة السعيدة مع شخص واحد فقط في حياتنا.
كن قريباً مني لأني اخترتك من بينهم.
لدي قلب عندما يستمر عذابه لفترة أطول ، يتوق لمقابلة معذبه.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

وقتی خسرو پرویز برای شکار از شهر بیرون رفت، چون به صحرا رسید، چشمش به مردی زشت‌رو افتاد؛ پس آن را به فال بد گرفت و دستور داد او را از جلو راه دور کنند.
آن مرد پیش خود گفت: «خسرو بر نقّاش عالم عیب گرفته است!»

چون خسرو از شکارگاه برمی‌گشت، اتفاقاً به همان جایگاه رسید و آن مرد را دید.

آن مرد صدا زد ای خسرو سؤالی دارم. گفت: بگو. عرض کرد ای پادشاه! امروز شکارت خوب بوده است؟ گفت: بسیار عالی بود.

عرض کرد: آیا به همراهان تو آسیبی رسید؟ گفت: نه. عرض کرد: پس چرا مرا دیدی به فال بد، به من اهانت کردی؟ و از سر راهت دور کردی؟ گفت: دیدار امثال تو را مردم، شوم می‌گیرند.

عرض کرد: پس دیدار خسرو بر من شوم بوده است، نه دیدار من بر خسرو؛ خسرو از جواب او تسلیم گردید و از او عذرخواهی کرد.

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو