یافتن پست: #دلتنگی

خانوم اِچ
خانوم اِچ
بدترین نوع دلتنگی
اینه که دلتنگ کسی بشی که در دسترسه ولی اونی که قبلا بوده نیست. دلتنگ آدمی که تو گذشته جامونده
💔😔
بد دردیه

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
پنج شنبه که می شود

ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد

و عده ای از عزیزانمان

آن طرف

چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند

با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم.

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
مستقل ترين زن جهان هم که باشى،
وقت هايى هست
که دلت پر ميزند براي کسي که برسد و بخواهد که آرام رانندگي کنى
و شام ات را نخورده روي ميز نگذاري و بروي..

مستقل ترين زن دنيا هم،
دست خطي مي خواهد که بنويسد برايش:
"زود برگرد
طاقت دوري ات را ندارم."

زن ها
همه چیزشان را پنهان میکنند:
تنهایی را
دلتنگی را
گریه ها را
دوست داشتن را..

زن ها
هنگام شکستن صدایشان در نمی آید!
درد که دارند به خود نمیپیچند؛
نهایتا تسکین درد یک زن،
گریه های یواشکیست
و اينان همان زنان مرد صفت هستند كه نايابند!!

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
‏هرکس به وسعت دلتنگی اش شب را در آغوش میکشد و من سال هاست هم آغوش شبهایم شده ام .

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کاتب اینطور نگارش کرده بود {-95-}{-108-}
나는 당신의 고통을 샀다
하지만 당신은 무엇을 했습니까?
당신은 충실했습니까?
난 아직도 너의 상황이 걱정돼
당신이 그것을 알든 모르든
{-121-}외로운 미친

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از زمزمه دلتنگیم
از همهمه بیزاریم

نه طاقت خاموشی
نه میل سخن داریم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ودر نبود (ط)

شب سرآغاز تمام دلتنگی هاست ......
شب خوش

حضرت@دوست
حضرت@دوست
باز دلتنگ توام

و خدا رحم‌کند این همه دلتنگی را ...

¶شبنم¶
¶شبنم¶
شب رو دوست دارم مخصوصا سکوت و تاریکی شب های پاییزی..:)

mohamad
mohamad
‏آن که با تمام وجود دوستت دارد هیچ از او نماند و اکنون تمامش غم است.

ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
خسته بودم از حرفاشون هندزفری رو گذاشتم توی گوشم و پشت میز کنار پنجره نشستم چشمامو بستم و تصور کردم یه یقه اسکی قهوه ای پوشیدم و بخار لیوان چایی از لیوان بالا میره و منم لای کتاب رو باز میکنم و مشغول خوندنش میشم به این فکر میکنم که همه چی خوب پیش .....نمیره خوب پیش نمیره هیچوقت خوب پیش نمیرفت
حتی وقتی چشمامو میبندم موقع نفس کشیدن احساس میکنم دارم آتیش قورت میدمو موقع فکر کردن صداهاشون توی ذهنمه که برام تصمیم گرفتن و گفتن و گفتن و گفتن و هیچوقت کسی حال منو نپرسید...
این حال. که میگم حال نیستا منظورم اینه که یکی باید اون وسطا پیدا میشد که بهم بگه تا اینجا اومدی کم نیاوردی؟؟؟ بعد من خودمو بندازم تو بغلش و گریه کنم و نترسم که منو بغل نمیگیره از اینکه میخواد آخرش چی بشه نترسم .وسط لحظه هایی که با ذوق منتظرم از جیبش آبنبات چوبی در بیا ره برام نخوابونه تو گوشم بابت کارایی که هیچوقت نکردم.نگران نباشم وقتی باهاش شوخی میکنم جدی بگیره وقتی جدی میگم شوخی بگیره...
دلم میخواد بوی یاس بیاد و و همه چی شبیه بابونههای نارنجی باشه...دلم میخواد غافلگیر بشم و از خوشی گریم بگیره.... دیدگاه....

fatme
fatme
پناهی داری به وقت بی پناهی؟

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو