یافتن پست: #خوشبخت
g.h.o.l.a.m.a.l.i
خوشبختی و آرامش چیز عجیبی است !
وقتی میاد گامهایش آن قدر آرام است
که شـاید صدای پایش راﻫﻢ نشـنوی !
اما وقتی نیست دردش را تا مغز
استخوان ﺣﺲ ﻣﻴﻜنی .
وقتی میاد گامهایش آن قدر آرام است
که شـاید صدای پایش راﻫﻢ نشـنوی !
اما وقتی نیست دردش را تا مغز
استخوان ﺣﺲ ﻣﻴﻜنی .
یاس
ابجیم معلم ابتدایی
بیشتر از اینکه به درس بچه ها اهمیت بده رو تربیت و روانشون متمرکز
روز مادر هم هرکی به وسع خودش کادو گرفته بود که تو مامان دوممونی
چندتاشون نقاشی های کج معوج تو برگه وسط دفتر مشقشون کشیده بودن.
جوری باهاشون برخورد می کنه کسی از نداری و پدر معتاد و اجاره نشین بودنش خجالت نکشه
و عاشقانه باباش ببوسه بعد بیاد کلاس
چندتا دانش اموز خاص داره یکی با مشکل خاص روانپزشکی سه تا بچه طلاق و یکی هم پدرش معتاد
داستان اخری اگه دوست داشتید دیدگاه بخونید
بیشتر از اینکه به درس بچه ها اهمیت بده رو تربیت و روانشون متمرکز
روز مادر هم هرکی به وسع خودش کادو گرفته بود که تو مامان دوممونی
چندتاشون نقاشی های کج معوج تو برگه وسط دفتر مشقشون کشیده بودن.
جوری باهاشون برخورد می کنه کسی از نداری و پدر معتاد و اجاره نشین بودنش خجالت نکشه
و عاشقانه باباش ببوسه بعد بیاد کلاس
چندتا دانش اموز خاص داره یکی با مشکل خاص روانپزشکی سه تا بچه طلاق و یکی هم پدرش معتاد
داستان اخری اگه دوست داشتید دیدگاه بخونید
·
.gif ":آخی"){kind=icon}
.gif ":جشن"){kind=icon}
.gif ":اکلیلی"){kind=icon}
Farhan WD
یکی از دوستام به یه دختره علاقه داره، و هفت سال چیزی بهش نگفته چون میترسه بگه نه، این باعث شد روی این اهنگ یه چیزی به ذهنم برسه و بگمش کیفیت خوبی نداره چون یهویی اومد به ذهنم ولی بد هم نیست. 💥خلاصش اینه که : فکر میکنیم، ترس همیشه از موقعیت ها و اتفاق های جدیده در حالی که اینجوری نیست خیلی وقتا از شرایطی میترسیم که درش غرق شدیم ... ولی باز میترسیم، مثل این که تو باتلاق گیر کرده باشیم و شاخه ای که بالا سرمونه رو نگیریم چون فکر میکنیم اگر باشه حداقل یه امید به زندگی داریم و اگر بگیریمش ممکنه بشکنه، چه فرقی میکنه بشکنه یا همونجا دست نخورده بمونه؟ در هر دوی این حالت میمیریم! پس چرا بترسیم؟
پ.ن : اگر ویس براتون باز نمیشه اینجا هست :» [لینک] [ لینک]
یکی از دوستام به یه دختره علاقه داره، و هفت سال چیزی بهش نگفته چون میترسه بگه نه، این باعث شد روی این اهنگ یه چیزی به ذهنم برسه و بگمش کیفیت خوبی نداره چون یهویی اومد به ذهنم ولی بد هم نیست. 💥خلاصش اینه که : فکر میکنیم، ترس همیشه از موقعیت ها و اتفاق های جدیده در حالی که اینجوری نیست خیلی وقتا از شرایطی میترسیم که درش غرق شدیم ... ولی باز میترسیم، مثل این که تو باتلاق گیر کرده باشیم و شاخه ای که بالا سرمونه رو نگیریم چون فکر میکنیم اگر باشه حداقل یه امید به زندگی داریم و اگر بگیریمش ممکنه بشکنه، چه فرقی میکنه بشکنه یا همونجا دست نخورده بمونه؟ در هر دوی این حالت میمیریم! پس چرا بترسیم؟
پ.ن : اگر ویس براتون باز نمیشه اینجا هست :» [لینک] [ لینک]
(◍•ᴗ•◍)
💢 #هر_شب_یک_حکایت
مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا براورده سازد، بگو از خدا چه می خواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا می خواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت:اینک پسرت شِفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمی کنی!
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...
پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمی تواند با تو یکجا زندگی کند. می خواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
مادر رو به پسرش کرد و گفت: نه پسرم من می روم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی می کنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ی نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:......
مادر نابینا کنار تخت پسرش در شفاخانه نشسته بود و می گریست...
فرشته ی فرود آمد و رو به طرف مادر گفت:
ای مادر من از جانب خدا آمده ام. رحمت خدا بر آن است که فقط یکی از آرزو های ترا براورده سازد، بگو از خدا چه می خواهـی؟
مادر رو به فرشته کرد و گفت:
از خدا می خواهم تا پسرم را شِفا دهد.
فرشته گفت: پشیمان نمی شوی؟
مادر پاسخ داد: نه!
فرشته گفت:اینک پسرت شِفا یافت ولی تو می توانستی بینایی چشمان خود را از خدا بخواهی...
مادر لبخند زد و گفت تو درک نمی کنی!
سال ها گذشت و پسر بزرگ شد و آدم موفقی شده بود و مادر موفقیت های فرزندش را با عشق جشن می گرفت.
پسرش ازدواج کرد و همسرش را خیلی دوست داشت...
پسر روزی رو به مادرش کرد و گفت: مادر نمی توانم چطور برایت بگویم ولی مشکل اینجاست که خانمم نمی تواند با تو یکجا زندگی کند. می خواهم تا خانه ی برایت بگیرم و تو آنجا زندگی کنی.
مادر رو به پسرش کرد و گفت: نه پسرم من می روم و در خانه ی سالمندان با هم سن و سالهایم زندگی می کنم و راحت خواهم بود...
مادر از خانه بیرون آمد، گوشه ی نشست و مشغول گریستن شد.
فرشته بار دیگر فرود آمد و گفت:......
.gif ":سمانه"){kind=icon}
یاس
وقتی به فلاکت پا میشی خودت گول میزنی میگی
مرخصی ساعتی میگیرم با
و در حرکتی انتحاری همه رفتن مرخصی و بازدید
مجبوری تا اخر ساعت دووم بیاری و چراغ اداره روشن نگهداری
با من از شانس نگید
مرخصی ساعتی میگیرم با
و در حرکتی انتحاری همه رفتن مرخصی و بازدید
مجبوری تا اخر ساعت دووم بیاری و چراغ اداره روشن نگهداری
با من از شانس نگید
.gif ":یاس"){kind=icon}
یاس
#چالش
چالش اینطور دوستان جواب رو زیر پست می نویسید
و روی برگه یا وایت برد
جلو چشتون باشه
مثلا رو یخچال یا آینه
که روزی چند بار چشت بهش بخوره
اما چرا اینجا بنویسید
شاید چیزی که شما بابتش قدر دانی من نوعی کلا فراموشش کردم
پس شادی و خوشبختی به بقیه هم یاداور می کنید
البته می تونید اینجا ننویسید هم، اختیاری
خوب شروع کنیم
#حق_شناسی
#نگرش_مثبت
#روز_اول
سوال: امروز بابت چه چیزی بیشتر از همه سپاسگزاری؟؟
#بنویس
چالش اینطور دوستان جواب رو زیر پست می نویسید
و روی برگه یا وایت برد
جلو چشتون باشه
مثلا رو یخچال یا آینه
که روزی چند بار چشت بهش بخوره
اما چرا اینجا بنویسید
شاید چیزی که شما بابتش قدر دانی من نوعی کلا فراموشش کردم
پس شادی و خوشبختی به بقیه هم یاداور می کنید
البته می تونید اینجا ننویسید هم، اختیاری
خوب شروع کنیم
#حق_شناسی
#نگرش_مثبت
#روز_اول
سوال: امروز بابت چه چیزی بیشتر از همه سپاسگزاری؟؟
#بنویس
:لالا
خانوم اِچ
😐تو دانشگاه ما همه همو میشناسن
و الان من با یه نفر هستم ولی خودم خبر ندارم:/
چ جالب
ترم پیش هم یکی ازم خاستگاری کرده بود همه میدونستن الا
من ....
پ.ن :از دانشگاهای کوچیک دووووورییییی کنید :/
و الان من با یه نفر هستم ولی خودم خبر ندارم:/
چ جالب
ترم پیش هم یکی ازم خاستگاری کرده بود همه میدونستن الا
من ....
پ.ن :از دانشگاهای کوچیک دووووورییییی کنید :/
السیدی العربی الصحبت النکن
نتوانم. نامحرم زیاده می ترسم چشت بزنند
واااای دلوم سید نکن ایطوری با مو
جانا، أنت واقعة في الحب، لا تقل لا
السیدی النمی فهمومم العربی الخوب النمی تونم الدرست الجوابت البدوم