aliaga
عضی ها خیال می کنند
دوست داشتن
ساده است
خیال می کنند
باید همه چیز خوب باشد
تا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشند
اما…
من می گویم
دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم
دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهای ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شــــــــــاهکار کرده
aliaga
ای قهوه ی شیرین شده
باقاشق رویا
تلخ است تو را
از دهن افتاده ببینم
من بغض فرومی خورم
وجای تو خالیست
هر جاکه دو تا
صندلی ساده ببینم
سجـــاد
به سلامتی روزی که من سفید بپوشم😞
دکتر بشم وقتی میاین مطبم چنان آمپولی بهتون بزنم که از حلقتون در بیاد تا باشه چشمتون اینقدر دنبال مردن من نباشه بدبختای حلوا نخورده😃
༊
از ازدحام شهر باید دوباره برگردم به خونه
کی غیر تنهایی قراره چشم انتظار من بمونه
پشت درم پشت دری که هیچکس برام بازش نکرده
دسته کلیدم حتی یک شب احساس آرامش نکرده
از پله ها بالا که میرم سایم کنارم سر به زیره
جز جا لباسی کی قراره دستای شالمو بگیره
چراغا خاموشن که جای خالیش دخلمو نیاره
من خونه رو تاریک میخوام این زندگی دیدن نداره
حال بد تنهاییامو از چایی لیپتون بپرسید
حال منو دریا به دریا از قوطیای تن بپرسید
از کوه ظرفای نشسته از لحظه های بغض تردید
از بچه هایی که ندارم حال منو از اون بپرسید
راه فراری نیست از این دنیای دلگیر مزخرف
تنهایی غرقم کرده توی زندگی یک بار مصرف
وقتی که بیداری عذابه وابستگی به خواب خوبه
من خیلی وقته رابطم با سرمای تختخواب خوبه
اگه شنیدی گریه هامو گذشته اومده سراغم
از خاطره شلاق خوردم زیر شکنجم تو اتاقم
حال بد تنهاییامو از چایی لیپتون بپرسید
حال منو دریا به دریا از قوطیای تن بپرسید
از کوه ظرفای نشسته از لحظه های بغض و تردید
از بچه هایی که ندارم حال منو از اون بپرسید
?
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آن چنان می فِشُرد فاصله، راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود
دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است
سایەای مانده ز من بی تو که در آیِنه هم
طرح خاکستری اش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی می خواندی
دوستم داری و این ساده ترین تعبیر است
کاش می بودی و با چشم خودت می دیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان می بافم
که تو شاید برسی، حیف که بی تأثیر است…
رها
باشد که روزگار بچرخد به کام ِ دل
باشد که غم خِجل شود از صبرِ قلبِ ما...
aliaga
دلتنگ که می شوی دیگر انتظار معنا ندارد
یک نگاه کمی نامهربان
یک واژه ی کمی دور از انتظار
یک لحظه فاصله
میشکند دیوار فولادی بغضت را(:
من هیچی ولی سمانه رو این استیکر خیلی غیرت داره ها