یافتن پست: #آتش

fatme
fatme
مَطَلَب گل از دکانی که تفنگ می‌فروشد

محسن
محسن
ز من دل برده بود آتش‌عذارِ تیز‌ْمژگانی
به صد جلدی برون آوردم از چنگش، کباب اما



g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
دختره نوشته:
فرهاد من کجاست که ببیند لیلی در آتش عشقش خاکستر شده…




والا تا اون جا که من خبر دارم فرهاد چشمش دنبال شیرین بود نه لیلی
تورو خدا قبل شکست عشقی خوردن ، یه کم در حوزه ادبیات مطالعه کنید …:خخخ

محسن
محسن
گفتمش تیر تو خواهد به دل زار نشست
به فراست سخنی گفتم و بر کار نشست

صحبتی داشت که آمیخت به هم آتش و آب
دی که در بزم میان من و اغیار نشست

غیر کم حوصله را بار دل از پای نشاند
لله‌الحمد که این فتنه به یک بار نشست

سایه پرورد بلا می‌شوم آخر کامروز
بر سرم مرغ جنون آمد و بسیار نشست

هرکه چون شمع به بالین من آمد شب غم
سوخت چندان که به روز من بیمار نشست

پشت امید به دیوار وفای تو که داد
که نه در کوچهٔ غم روی به دیوار نشست

محتشم آن کف پا از مژه‌ات یافت خراش
گل بی‌ خار شد آزرده چو با خار نشست



aliaga
aliaga
عاشقی را از قلیان بیاموز که در سرش آتشی و در دامنش اشکی و در سـیـنـه اش آهی است…

aliaga
aliaga
عاشقی را از قلیان بیاموز که در سرش آتشی و در دامنش اشکی و در سـیـنـه اش آهی است…

رها
رها
داد درویشی از ره تمهید
سر قلیان خویش را به مرید
گفت از دوزخ ای نکو کردار
قدری آتش بروی آن بگذار
بگرفت و ببرد و باز آورد
عقد گوهر ز درج راز آورد
گفت در دوزخ آنچه گردیدم
درکات جحیم را دیدم
آتش هیزم و ذغال نبود
اخگری بهر اشتعال نبود
هیچکس آتشی نمی‌افروخت
ز آتش خویش هر کسی می‌سوخت..

"صغیر اصفهانی" اولین باره اسم شاعرشو می‌شنوم.. چند سال پیش این شعر رو توی یکی از آلبومهای پرواز همای گوش دادم و چقد برام دلنشین بود :x

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

یک روز ملا نصرالدین هوس چلوکباب کرد. یک مَن گوشت خرید و به خانه آورد و به زنش گفت:«ظهر که من برگشتم برایم چلوکباب درست کن.» ولی زن ملا بعد از رفتن او، گوشت ها را کباب می کند و با چند تن از دوستانش می خورد.

ظهر وقتی ملا به خانه آمد و سراغ کباب را گرفت زن حیله گر گفت: «من در حال درست کردن آتش بودم تا کباب بپزم ولی ناگهان گربه آمد و تمام گوشت ها راخورد!»

ملا بدون اینکه حرفی بزند رفت ترازو آورد و بعد گربه را گرفت و در یک کفه ی ترازو گذاشت و در کفه ی دیگر سنگ یک منی قرار داد و شروع به وزن کردن گربه کرد و دید وزن گربه درست یک من است، پس ملا با تعجب رو به زنش کرد و گفت: «زن اگر این گربه است، پس گوشت ها چه شده و اگر این یک من گوشتی است که من خریدم پس گربه کجاست؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شعله شمعم که می رقصم در این باغ خیال
سوختم زین آتش اما جلوه ای جانانه کرد


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

مرد خسیسی، خربزه‌ای خرید تا به خانه برای زنِ خود بِبَرد. در راه به وسوسه افتاد که قدری از آن بخورد، ولی شرم داشت که دست خالی به خانه رود ...
عاقبت فریب نَفس، بر وی چیره شد و با خود گفت، قاچی از خربزه را به رسم خانزاده‌ها می‌خورم و باقی را در راه می‌گذارم، تا عابران گمان کنند که خانی از اینجا گذشته است و چنین کرد ...
البته به این اندک، آتش آزِ او فرو ننشست و گفت گوشت خربزه را نیز می‌خورم تا گویند خان را چاکرانی نیز در مُلازِمت بوده است و باقی خربزه را چاکران خورده‌اند ...
سپس آهنگ خوردن پوست آن را کرد و گفت : این نیز می‌خورم تا گویند خان اسبی نیز داشته است ...
و در آخر تُخم خربزه و هر آن چیز که مانده بود را یکجا بلعید و گفت: " اکنون نَه خانی آمده و نَه خانی رفته است! "
(خسیس نباشید)😉

✍استاد علی اکبر دهخدا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
در زیر خاکستر

گاه فکر میکنم عبور احتمالى نسيم از شكاف سينه ى تو سهم كيست؟
يا كدام گوشواره ى سياه مست با شراب موی وحشى تو تاب مى خورد؟

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)



در محضر بزرگان: پاسخ آیت الله خوشوقت به چند پرسش در مورد دعا(۴)

آیت الله خوشوقت اعلی الله مقامه از عرفا و اساتید اخلاق شناخته شده و از شاگردان حضرت امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی بودند. در محتوای روز سیزدهم، هفدهم و بیستم دوره، سه بخش از پاسخهای ایشان در موضوع دعا و اهمیت آن را تقدیم شما شد. امروز هم بخش چهارم از این پرسش و پاسخ منتشر می شود.


صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو