یافتن پست: #شمع

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به من نگاه کن بگو


انظر إلي، ألست أنا مثل الذي يقرأ هذه الكلمات ويكتب لك؟

نعم حبيبتي أنا الشمعة التي تحترق وتنطفئ لأجلك، تتلاشى وتريحك، تفقد شبابها. لك. حياتي ليست سوى الوقت الذي أختاره


هذا سري وحياتي، فلا تقع في فخ الأسئلة ولا تسأل: ماذا فعلت الشمعة حتى شعرت أنها انطفأت، بل اسأل: كيف حاولت الشمعة أن تظل مضاءة، بجانبها؟ زهرة مثلك؟

مهاجر
مهاجر
         أخافُ أن أعتادك
       ثم تختفي فجأة تاركًا
خلفك أغنية لا تزال تشق قلبي
           كلما سمعتها .

   می‌ترسم به تو عادت کنم
     و ناگهان ناپدید شوی ؛
   و برایم ترانه‌ای بجا بگذاری
     که با هربار شنیدنِ آن
         قلبم بشكند!
                                      

ali
ali
دلم هوایی میخواهد  ، از بوی پیراهنت
رنگ و رویش باشد  همچو رنگ  دامنت

میخوام بنوازم به شوق دیدار چشمانت
ترسم کم آرد ترانه ام پیش روی نگاهت

زیبایی درون توست ،  بقیه بهانه هست
تو گر نباشی دلم ،  گدای عاشقانه هست

دلم عشق میخواد، آنجا که نام تو هست
تو باشی جهنم ،بهشت و خانه من هست

در هوای عشق تو  همچو شمعی سوزانم
که میسوزم درباد عشق از پروانه پنهانم

با این همه روشنایی بی تو چه خاموشم
تنها دلیل زندگیمی ، بی تو سرده آغوشم

بیا که از عشقت، شراب عشق می نوشم
بخدا که دنیای با تو رو نمیشه فراموشم

?
?

منو جمع کن بین این آدمکا خسته شدم غصمو کم کن منو جمع کن اگه تو تاریکی موندم تو واسم شمعو روشن کن
دلم میخواد بیام پیشت تو بغلت آروم بگیرم دلم میخواد ستاره شم واسه عشقمون بمیرم
دلم میخواد بیام پیشت کنارت آروم بگیرم
اراده کن دلم که هیچ واسه تو من جونمو میدم اراده کن همه چرا خودم تکی برات میمیرم
اراده کن یه آسمون ستاره من برات میچینم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
من که از آتش دل چون خم می در جوشم.
حبك شمعة وقلبي فانوس وأنت تلعب معي
مثل لعبة الفراشة المشتعلة بالشمعة



g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i



همین خوبه که هستی داری میخندی چشامو رو به سیاهیا میبندی
وقتی دارم میرم از دست لب درم تو واسه رابطمون داری میجنگی
بیا بغلم اقلا یه کم منو آرم کن مثه چتر روی شمع زیر بارون شو
نه نه نه ندیدم مثه تو زیبا عزیزم تو مال منی میدونی
جاتو به کسی نمیگم
شدی نفسم تموم دلگرمیم مثلا مثلا چی میشه برگردی
طرفم حداقل کم شه دلتنگیم بگیری بغلم
بیا بغلم اقلا یه کم منو آرم کن مثه چتر روی شمع زیر بارون شو

مهاجر
مهاجر
خنده‌ی خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام

مثل شمشیر از هراسم دست‌وپا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام

بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام

می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریه‌ی پنهانی‌ام

هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانی‌ام



رها
رها
طوفان شدید :ترس:لرز

خانوم اِچ
خانوم اِچ
خون ریختم تو شمع رفته تهش😐 توقع انفعالات داشتن بی ....

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
دو روزگیت مبارکمون باشه شعراااام:شاد:مبارک

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شراب تلخ
دمعة تسيل، وشمعة تنطفئ، وشوق لك يزيد، والعمر دونك يختفي، ومن دونك قلبي ينتهي.


عمه خانم
عمه خانم
🎈تولد داریم چه تولدی:x🎈
@shahin
خیلی خوشحالم که خدا یه داداش و یه رفیق همه چی تموم بهم داده تا همه ی روزهای خوب و بدم و بتونم درکنارش پشت سر بذارم . تو این چندسالی که شدی رفیقم هیچ وقت برام کم نذاشتی ،نمیدونم چطوری میتونم تمام خوبیهات و جبران کنم .امیدوارم سال جدید زندگیت تمام اتفاقای خوبی که تو ذهنته برات رقم بخوره و دقیقا همونی بشه که میخوای و با سلامتی و دل خوش کنار عزیزای دلت این روزهای خوب و پشت سر بذاری:جشن خوشحالم که به دنیا اومدی و شدی بهترین برام ❤
تولدت مبارک یه دونه:x
:کیک



g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i

دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه آیم و، چون سایه دیوار
گامی از سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب‌ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت‌ ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم‌
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم

محمدرضا شفیعی کدکنی

♡✓
♡✓
عمر منست آنچه به دست تو در فراغ

چون شمع می گذارد و کوتاه می شود !



g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
نه چراغ و نه فانوس و نه شمع
تنها، دلم روشن است که می آیی . . .

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو