یافتن پست: #شمع

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آتشِ مِهر تو

در وفایِ عشقِ تو مشهورِ خوبانم چو شمع
شب نشینِ کویِ سربازان و رِندانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
روز و شب خوابم نمی‌آید به چشمِ غم پرست
بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
رشتهٔ صبرم به مِقراضِ غَمَت بُبْریده شد
همچنان در آتشِ مِهرِ تو سوزانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گر کُمیتِ اشکِ گُلگونم نبودیِ گرم رو
کِی شدی روشن به گیتی رازِ پنهانم چو شمع؟


حضرت@دوست
حضرت@دوست
در میانِ آب و آتش همچنان سرگرمِ توست
این دلِ زارِ نزارِ اشک بارانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
در شبِ هجران مرا پروانهٔ وصلی فرست
ور نه از دَردَت جهانی را بسوزانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
بی جمالِ عالم آرایِ تو روزم چون شب است
با کمالِ عشقِ تو در عینِ نُقصانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
کوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت
تا در آب و آتشِ عشقت گدازانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدارِ تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
سرفَرازم کن شبی از وصلِ خود ای نازنین
تا مُنَوَّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
آتشِ مِهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتشِ دل، کِی به آبِ دیده بِنْشانم چو شمع


حضرت@دوست
حضرت@دوست
به پای شمع مه از اشک اختران ای چرخ
کنار عاشق شب زنده دار را مانی


حضرت@دوست
حضرت@دوست

آخر به عزم پرسش پروانه شمع بزم
آمد ولی چو باد به خکسترم گذشت

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان
من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو از بلندی ایوان به باغ می نگری
درخت ها و چمن ها و شمعدانی ها
به آن ترنم شیرین به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب می نگرند


صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو