روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمیبینیم؟
♦️عارف فرمود: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید.
آیا الان میتوانید مرا ببینید؟
♦️شاگرد عرض کرد خیر، چون پشت من به شماست.
♦️عارف فرمود: حالا متوجه شدید ؟!
چون شما پشتتان به امام زمان است،
با گناه کردنها و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و
در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم.
و عشق
الحب ليس رواية شرقيّة في ختامها يتزوّج الأبطال، هو أن تظل على الأصابع رجفة وعلى الشفاه المُطبقات سؤال.
و عشق
عشق یک رمان شرقی نیست که قهرمانان آن در پایان با هم ازدواج کنند، احساسی است لرزان در انگشتان دست و پرسشی بر لبان بسته
از حضرت صادق(علیه السلام) روایت است که می فرماید از حضرت باقرعلیه السلام از فضیلت و برتری شب نیمه شعبان سؤال شد فرمود:
آن شب برترین شبها بعد از لیلة القدر است و در آن شب است که خداوند فضل خود را به بندگان عطا می فرماید و آنها را به کرم خود می آمرزد. پس در تقرّب جستن به سوی خدا در این شب تلاش کنید. همانا شبی است که خدا قسم یاد کرده به ذات مقدّس خود که سائلی را از درگاه خود دست خالی برنگرداند و نیمه شعبان شبی است که حقتعالی آنرا برای ما و امامان در مقابل شب قدر که برای پیامبرصلوات الله علیه و آله است، قرار داده است.
مردی حکیمی را سؤال کردند: اسرار حکمت و معرفت چگونه آموختی؟ گفت: روزی در کاروانی مال التجاره می بردم که در نیمروزی در کاروانسرا در استراحت بودیم که یکی از کاروانیان گوش بر زمین نهاد و برخاست و گفت: صدای سُم اسب ها می شنوم، بی تردید راهزنان هستند.
هرکس هر مال التجاره ای از طلا و نقره داشت آن را در گوشه ای چال کرد. من نیز دنبال مکانی برای چال کردن بودم که پیرمردی را در پشت کاروانسرا در سایه دیواری نشسته دیدم. پیرمرد گفت: قدری جلوتر برو، زباله های کاروانسرا آنجا ریخته اند. گفت: زباله ها را کنار بزن و مال التجاره خویش در زیر خاک آنجا دفن کن.... من چنین کردم. قافله راهزنان چون رسیدند زرنگ تر از اهل کاروان بودند، وجب به وجب اطراف کاروانسرا را گشتند؛ پس هرجا که زمین دست خورده بود کَندند و هرچه در زمین بود برداشتند و فقط یک جا را نگشتند و آن مزبله بود که تکبرشان اجازه نمی داد به آن نزدیک شوند تا چه رسد مزبله کنار زنند و زمین را تجسس کنند.
آن روز از آن کاروان تنها من اموال باارزش و گرانقدر خود به سلامت در آن سفر به منزل رساندم و یاد گرفتم اشیاء نفیس گاهی در جاهایی غیر نفیس است که خلق از تکبرشان به آن نزدیک نمی شوند. از آن خاطره تلخ ترک تجارت کردم و در بازار مغازه ای باز کردم و مسگری که حرفه پدرانم بود راه انداختم.
روزی جوانی را که چهرۀ خشن و نامناسبی داشت در بازار مسگران دیدم که دنبال کار کارگری می گشت و کسی به او اعتمادی نمی کرد تا مغازه اش به او بسپارد. علت را که جویا شدم گفتند: از اشرار بوده و از زندان حکومت تازگی خلاص شده است... جوان مأیوس که بازار ترک می کرد یاد گفته پیرمرد افتادم؛ که اشیاء نفیس گاهی در جای غیر نفیس پنهان هستند، پس گفتم: شاید طلایی بوده که به جبر زمان در زندان افتاده است.
او را صدا کردم و کلید مغازه به او دادم و بعد از مدتی یافتم آن جوان که کندوکاو کردم چیزهایی از توحید از او فرا گرفتم که در هیچ کتابی نبود و یافتم صاحب معرفت و حکمت است که از بد حادثه در زندان رفته است. آری! هر حکمتی آموختم خدا به دست او بر من آموخت....
بدانید نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: حکمت در دل متواضع می نشیند و از متکبر دوری می کند، و یاد بگیرید حکمت چون طلاست و برای یافتن طلا باید از تکبر دور شد و گاهی مزبله را هم برای یافتن آن زیر و رو کرد.....
عاشق که باشی شعر شور دیگری دارد
لیلی و مجنون قصه شیرینتری دارد
دیوان حافظ را شبی صد دفعه میبوسی
هر دفعه از آن دفعه فال بهتری دارد
حتی سؤالات کتاب تست کنکورت
عاشق که باشی بیتهای محشری دارد
با خواندن بعضی غزلها تازه میفهمی
هر شاعری در سینهاش پیغمبری دارد
حرف دلت را با غزل حالی کنی سخت است
شاعر که باشی عشق زجر دیگری دارد
كارهایى كه از سر ظلم و عدوان از انسان سر نزند، قهر الهى ندارد. «و من یفعل ذلك عدواناً و ظلماً...»
قصد وانگیزه، نقش اصلى را در كیفر یا پاداش دارد. «مَنیفعلذلكعدواناًوظلماً»
از این آیه استفاده مىشود كه گناهان، دو نوعند: صغیره و كبیره. در آیهى 49 سورهى كهف نیز مىخوانیم كه مجرمان در قیامت، با دیدن پروندهى اعمال خود مىگویند: این چه نامهى عملى است كه هیچ گناه كوچك و بزرگى را فروگذار نكرده است. «لا یغادر صغیرةً و لا كبیرةً»
از امام كاظمعلیه السلام سؤال شد كه در این آیه خداوند وعدهى مغفرت صغائر را در صورت اجتناب از كبائر داده است، پس شفاعت براى كجاست؟ امام فرمودند: شفاعت براى اهل كبائر امّت است.266
گناه كبیره، طبق روایات، آن است كه خداوند وعدهى آتش به انجام دهندهاش داده است.267 شاید وعده آتش در آیه قبل براى قتل یا خودكشى و تجاوز به مال مردم اشاره به همین باشد كه نمونه گناهان كبیرهاى كه وعده عذاب داده شده، تجاوز به مال و جان مردم است.
تعداد گناهان كبیره در روایات، متعدّد و مختلف است و این به خاطر آن است كه كبائر نیز درجاتى دارند و به بعضى از گناهان «اكبرالكبائر» گفته شده است.
آیات قبل، از حرام خوارى نهى فرمود، این آیه به ریشهى حرامخوارى اشاره مىكند كه طمع، آرزو و رقابت است.
عدالت، غیر از تساوى است. عدالت همه جا ارزش است، ولى تساوى گاهى ارزش است و گاهى ظلم. مثلاً اگر پزشك به همه مریضها یك نوع دارو بدهد، یا معلّم به همه شاگردان یك نوع نمره بدهد، تساوى هست، امّا عدالت نیست. عدالت، آن است كه به هر كس بر اساس استحقاقش بدهیم، گرچه موجب تفاوت شود، زیرا تفاوت گذاشتن بر اساس لیاقتها و كمالات حقّ است، امّا تبعیض باطل است. تبعیض آن است كه بدون دلیل و براساس هواى نفس یكى را بر دیگرى ترجیح دهیم، ولى تفاوت آن است كه بر اساس معیارها یكى را بر دیگرى ترجیح دهیم. بنابراین باید آرزوى عدالت داشت، ولى تمنّاى یكسان بودن همه چیز و همه كس نابجاست. اعضاى یك بدن و اجزاى یك ماشین از نظر جنس و شكل و كارایى متفاوتند، امّا تفاوت آنها حكیمانه است. اگر خداوند، همه را یكسان نیافریده، طبق حكمت اوست. بنابراین در امورى كه به دست ما نیست، مثل جنسیّت، زیبایى، استعداد، بیان، هوش، عمر و... باید به تقسیم و تقدیر الهى راضى بود. ما كه خدا را عادل و حكیم مىدانیم، اگر در جایى هم دلیل و حكمت چیزى را نفهمیدیم نباید قضاوت عجولانه و جاهلانه همراه با سوءظن یا توقّع نابجا به خداوند حكیم داشته باشیم و یا بر دارندگان این نعمتها حسد ورزیم، چرا كه با فزونى هر نعمتى، مسئولیّت بیشتر مىشود و با آمدن هر نعمتى، غم از دست دادنش همراه است. این حقیقت را در نهجالبلاغه مىخوانیم.
در موارد اختیارى، باید با كوشش و تلاش و پرهیز از كسالت و تنبلى، در رقابتى سالم به قوّت و كثرت و استقلال رسید و اجازهى استثمار و استعمار به دیگران نداد و در مواردى كه بدست ما نیست، باید تفاوها را دلیل رشد و آزمایش و تحرك و تعاون و پیوستگى جامعه دانست، زیرا كه اگر همه مردم داراى امكانات یكسان باشند، صفات انسانى از قبیل سخاوت، شجاعت و ایثار در انسان رشد نمىكند. انسان در لابلاى فراز و نشیبها خود را نشان مىدهد، حركت مىكند و با دیگران به خاطر نیازش پیوند مىخورد.
امام صادقعلیه السلام در پاسخ از آیه فرمودند: كسى به همسر و فرزند دیگران چشم داشت نداشته باشد، ولى همانند آن را از خداوند بخواهد.268
زمانى كه این آیه نازل شد، اصحاب پیامبراكرم گفتند: مقصود از فضل در «واسئلوا اللّه من فضله» چیست؟ قرار شد تا علىعلیه السلام این موضوع را از پیامبر سؤال كند. پیامبرصلى الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: خداوند ارزاق را در میان مردم از طریق حلال تقسیم كرده وحرام را نیز عرضه كرده است. كسى كه حرام را تحصیل كند، به همان اندازه از رزق حلال خود كاسته است وبرحرام مورد محاسبه قرار مىگیرد.269
«مَوالى» جمع «مولى» داراى معانى مختلفى است، ولىدراینجا مراد وارثان است.
جملهى «عقدت ایمانكم» اشاره به قراردادهاى است كه پیش از اسلام، میان دو نفر برقرار مىشد و اسلام، با اندكى تغییر، آن را پذیرفت و نامش در كتب فقهى، «ضمان جریره» است. متن قرارداد به این صورت بوده كه دو نفر پیمان ببندند در زندگى، همدیگر را یارى كنند و در پرداخت غرامتها، كمك هم باشند و از هم ارث برند. (چیزى شبیه قرارداد بیمه در امروز)، كه اگر خسارتى بر یكى وارد شد، همپیمان او، دیهى آنرا بپردازد. اسلام این قرارداد را پذیرفت، ولى ارث بردن از دیگرى را مشروط به آن كرد كه انسان وارثى نداشته باشد.
امام رضاعلیه السلام دربارهى معناى «و الذین عقدت ایمانكم» فرمودند: مقصود پیمانى است كه مردم با رهبران الهى و معصوم بستهاند.270
تعیین میزان ارث، به فرمان خداست. «لكل جعلنا موالى»
خویشان نزدیكتر، در ارث بردن اولویّت دارند. «الاقربون»
انسان حقّ دارد در شرایطى مالكیّت خود را از طریق پیمان و قرارداد به دیگرى واگذار كند. «عقدت ایمانكم»
تعهّدات انسان در زمان حیاتش، پس از مرگ، محترم است. «والّذین عقدت ایمانكم فآتوهم نصیبهم»
وفاى به پیمان و عهد، واجب است. «آتوهم نصیبهم»
بدهكاران باید براى پرداخت بدهى، به سراغ طلبكاران بروند. «آتوهمنصیبهم»
ایمان به حضور خداوند، رمز تقوى و هشدار به كسانى است كه وفادار به پیمانهاى خود نیستند. «اناللّه كان على كل شىء شهیدا»
پنج شنبه که می شود
ثانیه هایمان سخت بوی دلتنگی می دهد
و عده ای از عزیزانمان
آن طرف
چشم به راه هدیه ای تا آرام بگیرند
با فاتحه و صلواتی هوایشان را داشته باشیم #التماس_دعای_فرج 🤲🏻
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
در زیارت جامعه كبیره، امام هادى علیه السلام مىفرماید: «مَن اِعتصَمَ بكم فقد اِعتَصَم باللّه» پناه بردن و توسّل به اولیاى الهى، در حقیقت خود را در پناه و حمایت خدا قرار دادن است.
هر كمالى مثل ایمان، علم وتقوا داراى مراحلى است. مرحلهى ابتدایى ومراحل بالاتر، تا مرحله كمال مطلق. در قرآن مىخوانیم: «ربّ زدنى علماً»خدایا! دانش مرا زیاد كن. و یا در دعاى مكارمالاخلاق مىخوانیم: «بلّغ بایمانى اكمل الایمان» خداوندا! ایمان مرا به كمال برسان. در این آیه نیز مىخوانیم: «اتّقوااللّه حقّ تُقاته» عالىترین درجه تقوا را پیشه كنید.
حضرت علىّعلیه السلام مىفرماید: قرآن، حبل اللّه است.125 واز امام صادقعلیه السلام نقل شده است كه فرمود: «نحن حبل اللّه» ما اهلبیت، حبل اللّه هستیم.126 و در روایت دیگرى آمده است: علىّبن ابىطالبعلیهما السلام حبل اللّه است.
تألیف دلها تنها به دست خداست. «فالّفَ بینَ قلوبكم» قرآن خطاب به پیامبر مىفرماید: «لو اَنفقتَ ما فِى الارضِ جَمیعاً ما اَلّفتَ بینَ قلوبِهم» اگر همهى سرمایههاى زمین را خرج كنى نمىتوانى بدون خواست او بین دلها ایجاد الفت نمایى
تفرقه، در ردیف عذابهاى آسمانى وزمینى ویك مجازات الهى است. همچنین در اسلام دروغ گفتن براى ایجاد وحدت، جایز و راست گفتنِ تفرقهانگیز، حرام است.
قرارگرفتن آیه مربوط به امر به معروف ونهى از منكر در میان دو آیهاى كه دستور اتّحاد و یكپارچگى مىدهد، شاید از آن رو باشد كه در نظام اجتماعىِ متفرّق و از هم پاشیده، یا قدرت دعوت به خیر و معروف وجود ندارد و یا اینكه چنین دعوتهایى مؤثّر و كارساز نیست.
امر به معروف ونهى از منكر، به دو صورت انجام مىشود:
به عنوان وظیفهاى عمومى و همگانى كه هركس به مقدار توانایى خود باید به آن اقدام نماید.
وظیفهاى كه یك گروه سازمان یافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت، آن را پىمىگیرد. چنانكه اگر رانندهاى در خیابان خلاف كند، هم سایر رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض مىكنند و هم پلیس راهنمایى براى برخورد قاطع با متخلّف وارد صحنه مىشود.
درباره امربهمعروف ونهى از منكر، روایات بسیارى آمده كه از نقل آنها صرفنظر و به این مقدار بسنده مىكنیم كه على علیه السلام فرمود: اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، كارهاى نیك و خیر تعطیل و اشرار و بَدان مسلّط مىشوند.
در جامعه اسلامى، باید گروهى بازرس و ناظر كه مورد تأیید نظام هستند، بر رفتارهاى اجتماعى مردم نظارت داشته باشند. «ولتكن منكم امّة»
اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد، بدون قدرتِ منسجم و مسئول مشخّص امكان ندارد. «منكم امّة»
دعوتكنندهى به خیر ومعروف باید اسلامشناس، مردمشناس وشیوهشناس باشد. لذا بعضى از امّت این وظیفه را به عهده دارند، نه همه آنها. «منكمامّة»
دعوت به خیر و امر به معروف و نهى از منكر، باید به صورت دائمى باشد، نه موسمى و موقّتى. «یدعون، یأمرون، ینهون»
امر به معروف، بر نهى از منكر مقدّم است. اگر راه معروفها باز شود، زمینه براى منكر كم مىگردد. «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر»
كسانى كه براى رشد و اصلاح جامعه دل مىسوزانند، رستگاران واقعى هستند وگوشهگیرانِ بىتفاوت را از این رستگارى سهمى نیست. «اولئك همالمفلحون»
فلاح و رستگارى، تنها در نجات و رهایى خود خلاصه نمىشود، بلكه نجات و رشد دیگران نیز از شرایط فلاح است. «یأمرون، ینهون، اولئك هم المفلحون»
قیامت) روزى (است) كه صورتهایى سفید و نورانى، و صورتهایى سیاه مىشوند. پس كسانى كه روسیاه شدند، (از آنان سؤال مىشود:) آیا بعد از ایمانتان كفرورزیدید؟ پس به خاطر كفرتان عذاب الهى را بچشید. و امّا آنان كه روسفید شدند، غرق در رحمت خدا شده و در آن جاودانهاند.
نکتهها
روسفیدى و روسیاهى در قیامت، در حقیقت تجسّم همان حالات و روحیّات انسان در دنیاست. كسانى كه در دنیا ولایت خدا را پذیرفتهاند، خداوند آنها را از ظلمات به نور مىبرد ودر آن روز با چهرهاى نورانى حاضر مىشوند، ولى آنان كه به ولایت طاغوت گردن نهادهاند، طاغوتها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه وشرك وجهل سوق مىدهند و در قیامت در سیاهى وتاریكى محشور مىشوند.
در قرآن شانزده مرتبه كفرِ بعد از ایمان، دوبار كفرِ بعد از اسلام، سهبار گوساله پرستى بعد از خداپرستى، وبیست وهفت مرتبه انكار بعد از علم وبیّنه، مطرح شده كه همهى این موارد نشاندهنده خطر ارتداد براى همه ما، وهشدارى جدّى است.
اینها آیات خداوند است كه ما آن را به حقّ بر تو مىخوانیم و خداوند هیچ ستمى را بر جهانیان نمىخواهد. و آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن خداست و بازگشت همه امور تنها به سوى خداست.
نکتهها
نزول آیات الهى بر پیامبر، بدون كم وكاست وبراساس حقّ و حقیقت است. همچنین عملها و عكسالعملها، پاداشها وكیفرهاى امّتها، مطابق یكسرى اصول و سنّتهاى پایدار است. خداوند، نه بر بندگان تكلیفِ فوق طاقت مىكند و نه در كیفر و پاداش، شرایط و استعدادها و توان افراد را یكسان مىبیند، كه اینها موجب ظلم مىگردد.
ظلم را كسى روا مىدارد كه یا كمبود داشته باشد و یا نتواند از راه حقّ به مقصود خود نایل شود و یا از بدى و زشتى ستم غافل باشد، و بر خداوند سبحان هیچیك از این موارد صادق نیست. خداوندى كه همه چیز از اوست و بازگشت همه چیز نیز به سوى اوست، چه نیازى به ظلم كردن دارد؟!
پیامها
نزول وحى بر پیامبر، حقّ است، نه ساختهى ذهن و خیال او. «آیات اللّه نتلوها علیك بالحق»
روسفیدى و روسیاهى در قیامت، بازتاب عقاید و افكار و اعمال خود انسانهاست، نه ظلم خداوند. «و ما اللّه یرید ظلماً للعالمین»
از نطرتون سوال علی اقا در مورد شغلتون
خیلی بی ربط به سوال شما بود
توهین و تمسخر دونستین
و گفتید تاجر خرما
علی اقا همون برخورد و سوال خودتون بهتون برگردوندن
گروهى از نصارى وارد مدینه شده و به حضور پیامبر صلى الله علیه وآله رسیدند. آنان در گفتگو با پیامبر صلى الله علیه وآله ولادت عیسى علیه السلام را بدون داشتن پدر، نشانه و دلیل الوهیّت او عنوان كردند. این آیه نازل شد وجواب آنان را چنین بیان نمود: اگر تولّد بدون پدر، دلیل خدا یا فرزند خدا بودن است، خلقت حضرت آدم كه مهمتر است، چون نه پدر داشت و نه مادر. پس چرا شما آدم را خدا یا فرزند خدا نمىدانید؟!
كلمهى «مُمتَرین» از «مِرْیة» به معناى شك و تردید است. عین این آیه در سورهى بقره آیه 147 نیز آمده است. با این آیه روشن مىشود كه سخن حقّ و پایدار تنها از جانب خدایى است كه خود حقّ و ثابت است وگرنه از انسانهایى كه در طوفان هوسها و غرایز ثباتى ندارند، قانون و سخن پایدار را نمىتوان انتظار داشت.
واژهى «نَبتَهل» از ریشهى «اِبتهال» به معناى بازكردن دستها و آرنجها براى دعا، به سوى آسمان است واین آیه به دلیل این واژه، به آیهى مباهله معروف گشته است. مباهله، یعنى توجّه و تضرّع دو گروه مخالف یكدیگر، به درگاه خدا و تقاضاى لعنت و هلاكت براى طرف مقابل كه از نظر او اهل باطل است.60
در تفاسیر شیعه و سنى و برخى كتب حدیث و تاریخ مىخوانیم كه در سال دهم هجرى، افرادى از سوى رسول خدا صلى الله علیه وآله مأمور تبلیغ اسلام در منطقه نجران از بلاد یمن شدند. مسیحیانِ نجران نیز هیئتى را به نمایندگى از سوى خود براى گفتگو با پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله به مدینه گسیل داشتند. با وجود گفتگوهایى كه میان آنان و پیامبر صلى الله علیه وآله ردّ وبدل شد، باز هم آنان بهانهجویى كرده و در حقّانیّت اسلام ابراز تردید مىكردند. این آیه نازل شد و خطاب به پیامبر فرمود: به كسانى كه با تو محاجّه و جدال كرده، و از قبول حقّ شانه خالى مىكنند، بگو: بیایید با فراخواندن فرزندان و زنان و خودمان، خدا را بخوانیم و با حالت تضرّع و ابتهال بر دروغگویان نفرین كنیم و هر نفرینى كه دامن گروه مقابل را گرفت، معلوم مىشود كه راه او باطل است و با این وسیله به این گفتگو و جدال پایان دهیم.
هنگامى كه نمایندگان مسیحیان نجران، پیشنهاد مباهله را از رسول اكرمصلى الله علیه وآله شنیدند، به یكدیگر نگاه كرده و متحیّر ماندند. آنان مهلت خواستند تا در این باره فكر و اندیشه و مشورت كنند. بزرگِ نصارى به آنها گفت: شما پیشنهاد را بپذیرید و اگر دیدید كه پیامبر با سر وصدا و جمعیّتى انبوه براى نفرین مىآید، نگران نباشید و بدانید كه خبرى نیست، ولى اگر با افراد معدودى به میدان آمد، از انجام مباهله صرفنظر و با او مصالحه كنید.
روز مباهله، آنها دیدند كه پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله همراه با دو كودك و یك جوان و یك زن بیرون آمدند. آن دو كودك، حسن و حسینعلیهما السلام و آن جوان، علىّبن ابىطالبعلیهما السلام و آن زن فاطمهى زهراعلیها السلام دختر پیامبر صلى الله علیه وآله بودند.
اُسقف مسیحیان گفت: من چهرههایى را مىبینم كه اگر از خداوند بخواهند كوه از جا كنده شود، كنده مىشود. اگر این افراد نفرین كنند، یك نفر مسیحى روى زمین باقى نمىماند. لذا از مباهله اعلام انصراف كرده و حاضر به مصالحه شدند.61
این ماجرا، علاوه بر تفاسیر شیعه، در منابع معتبر اهل سنّت نیز آمده است.62
روز مباهله، بیست وچهارم یا بیست و پنجم ماه ذىالحجّه بوده و محل آن در روزگار پیامبر صلى الله علیه وآله در بیرون شهر مدینه بوده كه اكنون داخل شهر قرار گرفته و در آن محل، مسجدى به نام «مسجد الاجابة» ساخته شده است. فاصلهى این مسجد تا مسجدالنّبى تقریباً دو كیلومتر است. «الّلهم ارزقنا زیارته و شفاعته»
بر اساس روایتى در تفسیر المیزان، دعوت به مباهله مخصوص نصارى نبوده و پیامبر صلى الله علیه وآله از یهودیان نیز براى مباهله دعوت كردند.
مباهله، خاصّ زمان پیامبرصلى الله علیه وآله نبوده است، بلكه براساس برخى از روایات، دیگر مؤمنان نیز مىتوانند مباهله كنند. امام صادقعلیه السلام در اینباره دستوراتى دادهاند.63
سؤال: در این ماجرا تنها فاطمه زهراعلیها السلام حضور داشت، پس چرا قرآن كلمهى جمع «نسائنا» را بكار برده است؟
پاسخ: در قرآن مواردى است كه خداوند از یك نفر به صورت «جمع» یاد مىكند، مانند آیه 181 سوره آلعمران كه یك نفر از روى توهین گفت: خدا فقیر است، ولى آیه به صورت جمع مىفرماید: «الّذین قالوا انّ اللّه فقیر» چنانكه قرآن درباره حضرت ابراهیمعلیه السلام مىفرماید: ابراهیم یك امّت است، با آنكه یكنفر بیشتر نبود.
گرچه پیامبر مىتوانست خود شخصاً نفرین كند وكارى به علىّ، فاطمه، حسن و حسینعلیهم السلام نداشته باشد، ولى خدا و رسول، با این عمل به ما فهماندند كه این افراد، یاران و شریكان رسول خدا در دعوت به حقّ و هدف او هستند و همراه او آمادهى استقبال از خطر بوده و تداومگر حركت او مىباشند.
«وَقود» به معناى مادّهى سوختنى است. وسیلهى آتشزایى دوزخ دو چیز است: سنگها و انسانها؛ «وقودها الناس و الحجارة» خصلتها و افكار و اعمال، هویّت انسان را دگرگون مىكند و انسان به سوخت آتش تبدیل و خود عامل سوختن خود مىشود.
غیر او هیچ كس، نه در دنیا و نه در آخرت، نیازهاى واقعى انسان را تأمین نمىكند و انسان در هر حال به او نیازمند است.
آیه۱۳ مربوط به جنگ بدر است كه دو گروهِ مسلمانان و كفّار در برابر یكدیگر قرار گرفتند. در این نبرد تعداد مسلمانان سیصد وسیزده نفر بود كه هفتاد وهفت نفر آنها از مهاجرین و دویست وسى وشش نفر از انصار بودند. پرچمدار مهاجرین حضرت على علیه السلام و پرچمدار انصار سعدبن عباده بود. مسلمانان هفتاد شتر، دو اسب، شش زره و هشت شمشیر داشتند، ولى لشكر كفر بیش از هزار رزمنده و صد اسبسوار داشت. مسلمانان در آن جنگ با دادن بیست ودو شهید - 14 نفر از مهاجرین و8 نفر از انصار - بر دشمن كافر با 70 كشته و70 اسیر پیروز شدند.
جنگ بدر با پیش بینى قبلى انجام نشد. هدف، مصادره اموال كفّار به تلافى مصادرهى اموال مسلمین مهاجر از مكّه بود كه به جنگ و برخورد نظامى انجامید. «فى فئتین التقتا»
سؤال: در این آیه مىخوانیم كه كفّار، مسلمانان را دو برابر دیدند؛ «یرونهم مثلیهم» در حالى كه در آیه 44 سوره انفال مىخوانیم: مسلمانان در چشم كفّار كم جلوه كردند؛ «یقلّلكم فى اعینهم» چگونه چنین چیزى ممكن است؟
پاسخ: در آغاز جنگ، مسلمین را كم دیدند تا جرأت هجوم پیدا كنند و از كفّار مكّه كمك نخواهند، ولى در هنگام جنگ، آنان را زیادى دیدند و خود را باختند. بنابراین كم دیدن و زیاد دیدن در دو مرحله و دو زمان بود، لذا تناقضى نیست.
روزی از عارفی سؤال شد: چرا ما امام زمان را نمیبینیم؟
♦️عارف فرمود: لطفا برگردید و پشت به من بنشینید.
آیا الان میتوانید مرا ببینید؟
♦️شاگرد عرض کرد خیر، چون پشت من به شماست.
♦️عارف فرمود: حالا متوجه شدید ؟!
چون شما پشتتان به امام زمان است،
با گناه کردنها و نافرمانیها به امام زمان پشت کردهایم و
در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم.أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفرج
اللهم عجل لولیک الفرج
منم اللهم عجل لولیک الفرج