شبی در خواب خدا،
جاده ی زندگیم را نشانم میداد،
رد پای دو نفر آنجا بود.
بی درنگ پرسیدم،
که خدایم،آن چیست؟
گفت:
رد پای من و توست.
لحظاتی دیدم،
که پر از سختی بود،
ولی آنجا،
تک و تنها بودم!
با غضب رو به خدا کردم و گفتم که چرا؟
رد پای تو در آن سختی نیست؟
گفت ای بنده ی من،
رد پا،مال من است،
و در آن لحظه ی سخت و غمبار،
تو در آغوش منی!
۵ موافق
1394/09/27 - 14:30
++++++