نه ! اینطور نمی شود
یا تو مرا ببوس
یا من تو را
یا تو اخم هایت را باز کن
یا من اخم هایت را باز می کنم
فکرش را هم نکن
این شب؛ بی تو صبح نمی شود
بی آغوشِ مچاله شده ی من میانِ بازوانت
بی من چای که هیچ
آب هم از گلویت پایین نمی رود
انقدر آن صفحات مجله را ورق نزن
در هیچ کدام از صفحه هایش
تصویرِ مرا پیدا نمی کنی
من رو به رویت نشسته ام
منتظرم !
بیا !
بیا و با همان غرور همیشگی ات
از در و دیوار گلایه کن
اصلا بگو چرا گلدانِ کنارِ پنجره کج شده
بگو کتریِ چای خودش را کشت
بیا و بگذار من دست به دورِ کمرت بی اندازم
در چشمانت نگاه کنم
و آرام بگویم :
عشق مغرورِ لجبازِ من؛ من هم دلم برایت تنگ شده
عادل دانتیسم
۲ موافق
1397/12/21 - 22:59 در
HaMkHoNeH