فصل فصلِ نوشتن سوگ وُ حسّ وُ حالم شبیه عاشوراست
باید امشب به جای هئیت ها در تهِ کوچه ها حَرم بزنم
باید امشب عمیق گریه کنم، تا عزادار قابلی باشم
باید امشب بدون رویایت، تشنه بر سینه وُ سرم بزنم
قول دادم که بعد تو شخصاً، وارثِ کُلِ غصه ها باشم
سندش را به نام خود کرده ، روی آن مُهر درد وُ غم بزنم