جهت عضویت در
شبکه اجتماعی ساینا
و دنبال کردنِ
فقط خدا
تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی ساینا یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی ساینا توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
فک کردم درباره ی امام جواد(ع)چیزی گزاشتی
باور کن
خجالتم دادی لاپ
ببخشید
منظوری نداشتم چشمام کور شده
من ماه رمضون با دوستم دعوام شد
بعد رفتم منت کشی گفت برو گم شو نمیخوام ببینمت
وا تو چرا معذرت خواهی میکنی
این چ حرفیه عه
واااااااااااااا
بعد حالا میخوام از دلش دربیارم ولی کلا قبول نمیکنه هیچ هدیه ایرو
حالا دادم بابام با یه خط قشنگ یه حدیث از امام علی(ع)نوشته
خیلی قشنگه
ای جانم
میخوام برم اینو بدم بهش
{بدترین مردم کسی است که عذر نپزیرد و از خطا نگدرد}
خخخخ
فقطم به خاطر اون حرفایی که بهم زده بود
انقدر پشت سرم حرف زده بود که نگو
به نظرت خوبه؟؟؟؟
نزنه بدتر قاطی کنه
قاطی کنه به ...
@zira
میدونی چیه بزا از اول بگم بهت
این یه داداش داره مذهبیه ازاونا که میره سوریه و اینا خوب
خببببب
بعد داداشش رفت سربازی این از حالت مذهبی دراومد فهمیدم بابا این به خاطر داداشش انقدر مذهبیه
یه بار داشتیم میرفتیم مسجد بعد این سربند زده بود رو سرش زرد بود داداششو که دید کرد زیر چادرش گفت داداشم نمیزاره چیز رنگی بپوشم گفتم یا ابوالفضل
جانم عزیزم ث
وا
زهرا دادم بابام با خط خوب با قلم روی یه کاغذ نوشت بدترین مردم کسی است که عذر نپذیرد و از خطا نگذرد از امام علی(ع) میخوام بدمش به اون دوستم فاطمه
راستی از داداشش چخبر
کار خوبی میکنی عزیزم...اینجوری شاید به اشتباهش پی برد..اگرم نه ک هیح خودش میدونه و خدایی ک نمیترسه و.برادری که ازش میترسه:/
خخخخخخخخ
اره داداشش ؟؟؟؟با پسر مردم چکار داری شما؟؟؟؟؟
خخخ
خخخخخخ رفته سربازی دیگه
یه بار اربعین بود رفته بودیم دسته بعد وسط خیابون دعواشون شد
وایی نمیدونی که این از اینور خیابون اون از اون ور خیابون
فاطمه و داداشش
انقدر خندیده بودم
اره دیگه
یادش بخیر اون موقع خیلی مهربون بود فاطمه
چرا دعوا کردن؟
هیچی من مثل همیشه دو ساعت طول کشید اماده بشم بعد رفتیم رسیدیم سر خیابون بعد فاطمه پرسید دستع کجاس بعد اونم گفت رفتن اون ور فاطمه گفت کو من نمیبینم اونم گفت چون کوری
پیش دوستشاااا
بعد فاطمه گفت بهتر از تو ام
آهان