یافتن پست: شاید برای تو ....
aliaga
گاهی وقتها سکوت
قشنگترین حرف آدمیست ...
ما که خسته شدیم
از بس که دیدیم و شنیدیم و باور کردیم
از ما که گذشت
شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد...
قشنگترین حرف آدمیست ...
ما که خسته شدیم
از بس که دیدیم و شنیدیم و باور کردیم
از ما که گذشت
شاید خدا حرفی برای گفتن داشته باشد...
korosh
@Beh_Naz درود خدا بر تک ستاره قلبم 
خوبی عشقم روبه رشدی ؟ دوستان همه خوبن؟ ابجی گلم سارا جون چطوره؟ :):)
دوستان دیگه الی جون - دنیا - جیمی خله - فاطمه - یاسی خانوم و آقا هادی همه خوبن؟ :مال تو
سلام مخصوص به همه برسون خوشگلم
و سال نو همگی هم مبارک سعی میکنم بازم بیام سر بزنم 
برقرار و خرم و تندرست باشین
خوبی عشقم روبه رشدی ؟ دوستان همه خوبن؟ ابجی گلم سارا جون چطوره؟ :):)
دوستان دیگه الی جون - دنیا - جیمی خله - فاطمه - یاسی خانوم و آقا هادی همه خوبن؟ :مال تو
سلام مخصوص به همه برسون خوشگلم
و سال نو همگی هم مبارک سعی میکنم بازم بیام سر بزنم
برقرار و خرم و تندرست باشین
·
aliaga
یه قانونی هست که میگه :
گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید و درگیریش بشید اون بیشتر ازتون دور میشه.
پس رها کن بره شاید رسیدن در رها کردن باشه ؛ به قول جمله ی تو کتاب کیمیاگر که نوشته بود : آنچه قسمتِ توست ، از کنارت نخواهد گذشت
گاهی هر چقدر برای چیزی بیشتر پافشاری کنید و بیشتر سمتش برید و درگیریش بشید اون بیشتر ازتون دور میشه.
پس رها کن بره شاید رسیدن در رها کردن باشه ؛ به قول جمله ی تو کتاب کیمیاگر که نوشته بود : آنچه قسمتِ توست ، از کنارت نخواهد گذشت
aliaga
#تلنگر 📚
شش یا هفت ساله که بودم؛
دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم و تمام صفحاتش را خط خطی کردم؛
مادرم خیلی هول شده بود، دفترچه را از دست من کشید و به همراه کت پدرم به حمام برد ...
آخر شب صدایشان را می شنیدم
حواست کجاست زن میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟
می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟
میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟
"صدای مادرم نمی آمد"
میدانستی و سر به هوا بودی؟
"بازهم صدای مادرم نمی آمد"
سالها از اون ماجرا می گذرد ...
شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد؛ مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید ...
اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد؛ خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش "مادر" است.
شش یا هفت ساله که بودم؛
دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم و تمام صفحاتش را خط خطی کردم؛
مادرم خیلی هول شده بود، دفترچه را از دست من کشید و به همراه کت پدرم به حمام برد ...
آخر شب صدایشان را می شنیدم
حواست کجاست زن میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟
می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟
میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟
"صدای مادرم نمی آمد"
میدانستی و سر به هوا بودی؟
"بازهم صدای مادرم نمی آمد"
سالها از اون ماجرا می گذرد ...
شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد؛ مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید ...
اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد؛ خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش "مادر" است.
aliaga
💎 تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و می‌خواست آنها را با ماشین به انبار خود منتقل کند.
در راه از پسری پرسید: تا جاده چقدر راه است؟
پسر جواب داد: اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر!!
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند.
اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت.
تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت، یاد حرف‌های پسر افتاد...
اینجا بود که تازه منظور پسر را فهمید و بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد... شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم...
در راه از پسری پرسید: تا جاده چقدر راه است؟
پسر جواب داد: اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است. اما اگر با سرعت بروید نیم ساعت و یا شاید بیشتر!!
تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند.
اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصول‌ها به زمین ریخت.
تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر می‌گشت، یاد حرف‌های پسر افتاد...
اینجا بود که تازه منظور پسر را فهمید و بقیه راه را آرام و بااحتیاط طی کرد... شاید گاهی باید آرام تر قدم برداریم تا به مقصد برسیم...
EDRIS
شاید یه روزی به همه‌ی کارهای گذشتمون بخندیم اما برای بعضی خنده‌ها ، بهای سنگینی دادیم
(◍•ᴗ•◍)
🌹 ماه رمضان امسال متفاوت باش...
تربیتکده آیین فطرت توحیدی برگزار می کند:
🤲 دورۀ آموزشی #قصه_من_و_خدا (سطح یک)؛ چلّۀ عاشقانه با خدا
🎙مدرس دوره:
حجةالاسلام #محسن_عباسی_ولدی
✅ کاملا رایگان
✅ مناسب برای نوجوانان، جوانان و سنین بالاتر
🎥 برای دیدن کلیپ معرفی دوره کلیک کنید.
🎁 شاید با عیدی دادن این دوره به دوستات، زندگی شون رو متحول کنی...
🔸 اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
🌐 [لینک]
🔸 قبل از ثبت نام حتماً در کانال تربیتکده عضو شو:🔻
🌹 ماه رمضان امسال متفاوت باش...
تربیتکده آیین فطرت توحیدی برگزار می کند:
🤲 دورۀ آموزشی #قصه_من_و_خدا (سطح یک)؛ چلّۀ عاشقانه با خدا
🎙مدرس دوره:
حجةالاسلام #محسن_عباسی_ولدی
✅ کاملا رایگان
✅ مناسب برای نوجوانان، جوانان و سنین بالاتر
🎥 برای دیدن کلیپ معرفی دوره کلیک کنید.
🎁 شاید با عیدی دادن این دوره به دوستات، زندگی شون رو متحول کنی...
🔸 اطلاعات بیشتر و ثبت نام:
🌐 [لینک]
🔸 قبل از ثبت نام حتماً در کانال تربیتکده عضو شو:🔻
هادی
سالی که گذشت
اگه حرفی زدم باعث آزار شما شده
اگه قولی دادم انجامش ندادم
اگه رفتاری کردم که به موجب ناراحتیتون شده
ببخشید
سال نوتون مبارک
امیدوارم سال جدید سالی سرشار از موفقیت براتون باشه
اگه حرفی زدم باعث آزار شما شده
اگه قولی دادم انجامش ندادم
اگه رفتاری کردم که به موجب ناراحتیتون شده
ببخشید
سال نوتون مبارک
امیدوارم سال جدید سالی سرشار از موفقیت براتون باشه
واجب شد متر بیگیرم رو صورتم
نداده هنوز
عندالمطالبه مگه نذاشتی 1367 تا سکه رو؟
برو بالاتر
قمری حساب کنم؟1420؟ یا ایدیت 4433 بود چی بود
آیدیم خوبه پرملات تره