یافتن پست: #یگانه

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دست غم

هر بدی بر ما گذشت از اشنا یا دوست بود
کاش دشمن بود از ازل انکه مارا دوست بود

خون دلها می خورد چون گل درامیزد به خار
این سزای انکه با هر بی سروپا دوست بود

راز ما گر فاش شد بیگانه تقصیری نداشت
انکه اسرار مرا کرد اشکارا دوست بود

از برم رفتن یاران تا که شد دستم تهی
هر کس با من از بهر مال دنیا دوست بود

دست غم کوته نشد از دامن من لحظه ای
جان فدای غم که خود با من به هر کجا دوست بود


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گم‌شده

همچون سراب گم‌شده در عمق جاده‌ام
از بس عبث دویده‌ام از پا فتاده‌ام

دست نسیم هر طرفی می‌کشد مرا
در چنگ بادها گَوَنی بی‌اراده‌ام

چون طفل نی‌سوار به جایی نمی‌رسم
بر مرکب خیال سواری پیاده‌ام

تو تا کجای رفتن خود پرکشیده‌ای؟
من در کجای ماندن خود ایستاده‌ام؟

باید دوباره طی کنم این راه رفته را
تا هر کجا که یاد تو را جا نهاده‌ام

آن‌جا که دست‌های تو را ای یگانه‌دوست
در لحظه‌های گم‌شدن از دست داده‌ام

آخر نشد فدایی آن چشم‌ها شوم
غیر از زیان چه بود بگو استفاده‌ام؟!


LOEY♡
LOEY♡
تا به حال شده به نقطه ای برسید که اطرافیانتان بگویند : فلانی ! تو آن فلانیِ سابق نیستی...
شده که به عکس های قدیمی تان نگاه کنید و دقیق شوید در لبخندهای واقعی تان ؟
بعد پیش خود بگویید یعنی این منم ؟!
تا به حال شده تمام فیوریت هایتان رفته رفته از یادتان برود و صدایتان هم در نیاید ؟
شده که هی تلاش کنید برای تقویت حافظه تان ولی هیچ چیز از خودتان را به یاد نیاورید؟
اگر نشده شما را به خدا یک کاری نکنید که آدمِ دیگری با خودش،با گذشته اش با تمام هویتش بیگانه شود...
آدم هایی که با خودشان بیگانه می شوند،
یک شب باهمین شمشیرِ بیگانگی و دلتنگی، احساسات و خاطراتشان را سر می برند...
و از همه خطرناک تر آدمی ست که نه به احساساتش تعلق دارد و نه روی خاطراتش تملک...



wolf
wolf


LOEY♡
LOEY♡
و چه احساس نجیبیست

که با دیدن تو

طلب عشق ز بیگانه ندارم هرگز …

حضرت@دوست
حضرت@دوست

ما را دلی بود که ز دنیای دیگر است
ماییم جای دیگر و او جای دیگر است

چشم جهانیان به تماشای رنگ و بوست
جز چشم دل که محو تماشای دیگر است

این نه صدف ز گوهر آزادگی تهی است
و آن گوهر یگانه بدریای دیگر است

در ساغر طرب می اندیشه سوز نیست
تسکین ما ز جرعه مینای دیگر است

امروز میخوری غم فردا و همچنان
فردا به خاطرت غم فردای دیگر است

گر خلق را بود سر سودای مال و جاه
آزاده مرد را سر و سودای دیگر است

دیشب دلم به جلوه مستانه ای ربود
امشب پی ربودن دلهای دیگر است

غمخانه ایست وادی کون و مکان رهی
آسودگی اگر طلبی جای دیگر است



دانلود موزیک



wolf
wolf
@ali31

گفتم دوست فقط یک آشناست ، یک همکار ، یک همکلاسی ، حتی یک همسایه ، گاهی یک همسفر ، شاید حتی یک همراه ، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه...

دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع می شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می شود.
یک اشتباه از دوست بیگانه می سازد اما رفاقت ریشه دارد

به روز و ماه و سال نیست ، گاهی در یک آن ، یک لحظه ریشه می دواند ، می رود تا مغز استخوانت ، در تمام جانت ، دلت را قرص می کند به بودنش ، به ماندنش ، به رفاقتش .

دوباره پرسید فرقش؟

گفتم به هر کس نمی گویی رفیق ، رفیق یک جوری آرام جان است ، قرار است .

دنیا دنیا ، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره ، رفیق ، رفیق می ماند .
که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست...

حضرت@دوست
حضرت@دوست


ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند

زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند

نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد
با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند

سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا
وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند

بستاند ای سرو سهی! سودای هستی از رهی
یغما کند اندیشه را دور از بد اندیشم کند



wolf
wolf
شاید سالهاست که خودم را گول می زنم. شاید سالهاست که دیگر از من چیزی در تو نمانده باشد. شاید به عظمت آنچه تو برای من هستی کسی هست برای تو. شاید من در جایی دور و زمانی زود در دنیای تو گم شدم و حالا حتی دستهای خاطراتت هم به آنجا و آن زمان نمی رسد. شاید آنقدر می خواستمت، می خواهمت که یادت عینیت تمام است در چهار دیوار این خانه. شاید غرق در بی انتهای دوست داشتنت، رفتنت را ندیدم و هنوز صدای بهانه هایت را عاشقانه می شنوم. شاید در معجزه نگاهت مسخ شده ام و دیدن را فراموش کرده ام. شاید...

ولی مهم نیست، واقعا مهم نیست. مهم این است که همیشه و همه جا می بینمت، مهم اینست که برای تو یگانه ام همیشه می نویسم، دستهایت را می گیرم، روی زانوانت به خواب می روم و با بازدم تو بیدار می شوم. مهم اینست که به هیچ چیز جز تو تعبیر نمی شوم و مهم تر آنکه هیچ چیز جز این را باور نمی کنم ...

مجید شاه ولی

سکوت شب
سکوت شب
پرسید فرق بین دوست و رفیق، گفتم دوست فقط یک آشناست، یک همکار، یک همکلاسی، حتی یک همسایه گاهی یک همسفر، شاید حتی یک همراه، یک همراه از سرکوچه تا دم خانه مثلا، دوستی یک آشنایی ست که با یک سلام شروع می شود گاهی خداحافظی نگفته تمام می شود. یک اشتباه از دوست بیگانه می سازد اما رفاقت ریشه دارد به روز و ماه و سال نیست، گاهی در یک آن، یک لحظه ریشه می دواند، می رود تا مغز استخوانت، توی تمام جانت، دلت را قرص می کند رفیق به بودنش، به ماندنش، به رفاقتش، دوباره پرسید فرقش، گفتم به هر کس نمی گویی رفیق، رفیق یک جوری آرام جان است، قرار است، دنیا دنیا، دریا دریا هم که فاصله باشد از این قاره تا آن قاره رفیق رفیق می ماند که برای رفاقت نیازی به شباهت نیست....

Yas
Yas
و چه احساس نجیبی‌ ست
که با دیدن تو
طلب عشق زِ بیگانه ندارم هرگز

wolf
wolf
و چه احساس نجیبی ست
که با دیدن تو
طلب عشق زِ بیگانه ندارم هرگز{-41-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو بخون

بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست ..بگوی اگر گنهی رفت
و گر خطایی هست ...

روا بُوَد که چنین بی‌حساب دل ببری؟
مکن که مظلمۀ خلق را جزایی هست...

به کام دشمن.
و بیگانه رفت چندین روز.........
ز دوستان نشنیدمکه آشنایی هست...

کسی نماند که بر درد من نبخشاید....
کسی نگفت که بیرون از این دوایی هست ....



حضرت@دوست
حضرت@دوست
❤یا مقلب القلوب ❤
انتظار من
از لحظه های امروزو هر روزبه وسعت لحظه های رسیدن، بار رحیل بسته است !

آری دگر این انتظار نیست
این شوق مطلق است که از طلیعه ی آمدنت
بر پیکر سحر، جوانه ی نور، رسته است !

آه ای یگانه ترین ، یکتای هرم عشق !
شور حضور تو بر فرسنگ های فاصله پل عروج بسته است



حضرت@دوست
حضرت@دوست
❤یا مقلب القلوب ❤
شاید، روزی اگر می آمدی ...
لبخند

آن زمزمه ی فراموش شده ی کمرنگ
تصنیف بی آوازه ی آن شوق رفته را آواز می نمود !

شاید ؛
روزی اگر می آمدی جوانه های رحیل
-آن بوسه گاه امید -

در چنگ این بیگانه خاک غریب ،
لب بر نوید شکفتن و رفتن باز می نمود .



صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو