بهترین دوستِ كسی نبودم...
حتی بهترین دوستِ بهترین دوستانم...با
مزه نیستم جوری كه دل و رودتون به هم بپیچه و وقتی نیستم بگید جای فلانی خالی اگر بود چقد خوش میگذشت...
آنقدری كتاب نخواندهام،
سفر نرفتهام،
تجربه های جالب انگیز نداشتهام...
یا موسیقی شناس نبوده ام كه بشود باهام حرف های این شكلی زد...
لحنم،
قیافم،
لباس هایی كه میپوشم خیلی معمولی هستند...
هیچ ایدهای برای نجات دنیا ندارم!
خیال پردازِ خوبی نیستم...
مدتی است اصراری به هیچ چیز ندارم،
به برآورده شدن خواسته هایم ندارم ...
اصراری ندارم اگر خیلی دلتنگش میشوم خیلی دلتنگم شود!
اگر دوستش دارم ،
دوستم داشته باشد...
اصراری ندارم به غافل گیر شدن...
من معمولیَم و معمولی بودن هیچ غمگین نیست به نظرم !
معمولی بودن فقط خیلی معمولی است :) معمولی بودن شاید همان دلیلی است كه باعث میشود بهترین دوست كسی نباشم!! كسی كه وقتی از هم پاشیدهای بهش زنگ بزنی و بگی بیا جمعم كن...
شاید این معمولی بودنم خوب باشد برای بقیه...
یكجوری كه جای خالیام نه به چشمشان بیاید نه هیچ دردی بپیچد توی دلشان!
گفته بودی از دخترانی که در خیابان بلند بلند میخندند بدت میآید
گفته بودی خوشت نمیآید صورتیِ جیغِ دوست داشتنیام را به تن کنم
گفته بودی هیچوقت نباید موهایم را رنگ بزنم و یا سرخِ دلخواهم را به ناخنهایم بکشم
گفته بودی وقتی موهایم زیرِ شال چپاندهاست مرا بیشتر میخواهی
و حتی یادم میآید یک بار وقتی در خیابان با برادرت دیدمت و آمدم برای یک سلامِ معمولی یک هفته قهر بودی چون نباید مرا کسی جز خودت ببیند ...
خلاصه خودخواهیهایت را تعصب معنی کردی و تعصب را عشق ...
اما امروز
آن دخترِ مو قرمزِ کنارت که مانتویِ صورتی به تن داشت چرا وقتی بلند بلند خندید تو هم خندیدی ؟
چرا اخم نکردی وقتی تمامِ پارک برگشتن سمتتان و نگاههایِ کریهشان را دوختند به ناموسِ جدیدت ؟
چرا از عشوهِ کلامش با پسرکِ کافهچی رگِ غیرتت باد نکرد ؟
راستی یادم رفت بگویم هیچوقت مرا کافه نبردی چون از این سوسولبازی ها خوشت نمیآمد ...
راستی وقتی دستش را حلقه کرد دورِ بازویت چرا لبخند زدی ؟ دیگر زشت نیست ؟ عیب نیست ؟
ببینم جانِ دلم ذائقهات عوض شده ؟
خب دردت به جانم میگفتی به خودم میگفتی من که برای تو خودم را محکوم به حصرِ خانگی کردم برای تو هم این حصر را میشکستم ...
تو نبودی که میگفتی میخواهی برایم مرد باشی ؟ چقدر کنارِ دخترکِ امروز شبیهِ پسربچههایِ تازه به دوران رسیده شده بودی ...
قبول کن مردِ من
رنگارنگیهایِ امروزی چشمِ تو راهم گرفت ... وگرنه تو که دوستم داشتی
تو که مقصر نیستی ...
دوست دارم نیمه های تابستان
در انحنای راه خانهیِ مان
پیدا کنم زنانه کیفی…
بریزم وسایلش روی زمین
روی یک قصه
روی زمان!
تکه تکه اسرارش فاش شود
مثل تفسیر کردن قرآن
حیف، گوشی اش که رمز دارد!
عکس خودش روی صفحهی قفل است…
جز یک شماره تماس اورژانسی؛
نیست دیگر راهِ ارتباطمان
بو بکش…
کیف بوی خوشی دارد
عطر گرانیست و کمی تلخان
لوازم آرایشی نمیبینم…
کاش نباشد، که یعنی خودش است!
“زیباییِ رویِ خودِ انسان”
یک رژ، یک ضد آفتاب
فقط همان بود و همان
خب شُکرِ خدا این هم گذشت!
چشمان خودش بود انگار…
یک دفتر یادداشت ته کیف
مرا سمتش کشید هراسان
باز کردم، زندگی اش بود
خط به خطِ کار های هفتهی پیش!
نوشته بود مو به موی خود را
با دست خطی خوش و آسان…
نوشته هایش که خوشحالند!
غبطه میخورم که خوشبخت است
چه نوبرانه است این دکّان…
پیدا کردن کیف دروغ بود
از کسی که سال پیش دیدم،
من این کیف را دزدیدم.
نگاهش میکردم آن عشق را
از پشت شیشهی پیکان…
سرما، گرما، زیر باران
تاریک، روشن،وسطِ طوفان
کاش میتوانستم بگویم کیست!
که چه ها کرده با زندگیِ من
نتوانستم و همین دزدی؛
بُرد شاید مرا در آغوشش
تا آنسوی عالمِ امکان
دزد نیستم من… باور کن!
فرق دارد دلیل من و دزدان
من سخت عاشق صاحب کیفم
همین را که زیر لب گفتم
چشمم به خط سوم خورد
با این جمله بسته بود حرف را :
“با همسرم چسبید لواسان”
باور نمیکنم متأهل است!
کیف را بستم همین…
پایان.
.
دل زن ها را نلرزانید!
آقای جناب!
زن ها وقت هایی که احساس بی پناهی می کنند
میترسند
از امروز و دیروز و فردایشان
از تنها ماندنو نادیده گرفته شدن احساسشان
گرفته تا از دوست نداشته شدن...
از پیر شدن
حتی از چروک های دور چشمانشان !
انگار یک خالی بزرگ در دلشان ایجاد میشود
وقتی تمام زنانگیشان مورد بی مهری قرار می گیرد
گاهی دلواپس و بی قرار می شوند و گاهی بی تب و تاب...
از دلواپسی های مادرانه شان بگویم
که خلاصه میشود در:
حواست به خودت هست؟
که چه میخوریو ؟چه میپوشی؟ و کی میخوابی؟
تا بی قراری های زنانه
که آغوشت بروی کسی جز خودشان باز نشود
که اصلا دوستش دارید یا که نه؟
یا که نه از بی تب وتابی دخترانه اش بگویم:
که برای که لوس شود حالا؟
که تمام ظرافت های دخترانه اش
ستایش می شود یا نه؟
.
وقتی شما دست می زنید ؛ به شروع از پا در آوردن یک زن!
به گرفتن اعتماد بنفس و احساس امنیتش!
آن هم آرام آرام و چراغ خاموش شروع به عوض شدن میکند
دست به عمل های جراحی زیبایی و آرایش های آنچنانی می زند از ترس دوست داشته نشدن
گاهی امنیت و آیندشان را در پول می بیند
و از ترس تنهایی و خیال فردایی بهتر بچه دار می شود!
.
باور کن جانم....
وقتی زنی به تنهایی و یک تنه بار رابطه را
بدوش بکشد
دنیا جای قشنگی برای زندگی نمی شود
و تعادل زندگی که هیچ،
تعادل دنیا هم ،به هم میخورد!
باید جلویِ شوخی هایِ بیجا و پر از تمسخرِ دیگران،
دخالت هایِ بی موردو اظهارِ نظرهایِ ناحق ،
رفتارایٍ توهین آمیز نامهربونِ آدمایِ اَطرافِت وایستی.
همون وقتی که راننده تاکسی بقیه یِ پولِتو نمیده چون فکر میکنه اونجا غریبی ،
همون وقتی که از علایق و احساساتِت حرف میزنی و یه سِریا به حرفایِ جِدیت میخندن ،
همون وقتی که میدونی فلانی داره دروغ میگه درحالی که حقیقت چیز دیگه اییه!
یِجایی باید دَست بَرداری از باجنبگیِ بیش از حدِت ،
از اینکه هرکی هرچی خواست بگه ،
دلِش از هرجا پٌر بود سرِ تو خالی کنه
و این وسط تو مثلِ همیشه دلِ شکستَتٌ پشتِ نقابِ خنده پنهون کنی و روحِت بشه کیسه بوکسِ خَشم و انتقادها و رفتارهایِ اذیت کننده ی دیگران ، که هرچی تو سکوت میکنی اونا با قدرتِ بیشتری مٌشت و لَگد حوالَت میکنن..
نمیگم مهربون نباش و نَبَخش و نَگذر ، نه...
مهربون باش ، اما نَذار مهربونیت بعضیا رو اونقدر بد عادت کنه که فکر کنن با همه میتونن هرجور دوست دارن رفتار کنن ، به خودت حق بِده گاهی ناراحت بشی و ناراحتیت رو نشون بده...
یجایی دست از کیسه بوکس بودن بردار ، هم بخاطر خودت ، هم بخاطر دیگران ...! #نازنین_عابدین_پور
دلم گرفته . . .
مثل هوای ابری شهری خاموش
دلم تنگ است . . .
مثل آسمان بی ستاره شبی زمستانی
حال دلم خوب نیست . . .
ای آرام جان لحظه لحظه های تنهایی
بیا تا کمی با تو صحبت کنم
این روزها . . .
خسته و بی حوصه ام
دستم دل به دل نوشتن نمی دهد
در گیرم . . .
با خودم، با دنیا، با سرنوشت، با قسمت
با آدم هایی که خود را انسان می خوانند
اما بویی از انسانیت نبرده اند . . .
با دوستی هایی که رنگ باخته اند
با مهربانی هایی که پر پر شده اند
با عشق هایی که در این زمانه ی بی رحم
احساست را نادیده انگاشته اند
قلبت را شکسته اند
صداقت ها و وفاداری هایت را به هیچ گرفته اند
و اعتماد را زیر سوال برده اند
این روزها . . .
نه حوصله ی دوست داشتن دارم
نه می خواهم کسی دوستم داشته باشد
این روزها سردم . . .
مثل دی، مثل بهمن، مثل اسفند
مثل این زمستان
احساسم یخ زده
آرزوهایم قندیل بسته
امیدم زیر بهمن سرد احساساتم دفن شده
نه به آمدنی دل خوشم
و نه از رفتنی غمگین
این روزها پر از سکوتم
سکوتی پر از فریاد
امروز این سکوت پر فریاد را
این آه ها را
این درد و دل ها را
آورده ام پیش تو
تویی که در کتاب آسمانی ات
نوشته ای
"قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ"
بگو اوست خدای یگانه . . .
پس می گویم به تو
ای خدایی که همچون منی
تنهایی هایت را فریاد می کشی
می خوانمت به نام
پس بشنو آه های این دل شکسته و خسته را
و اجابت کن "اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ" را
هدایت کن مرا
به همان راهی که برایم بهترین است
راهی که برسد به آغوش تو
خسته ام ... خسته . . .
به من جایی بده آنجا
حوالی ابرها
دیوار به دیوار کلبه ی ستاره ها
آنجا که همه جا نور است و نگار
می خواهم بخوابم
می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم
می خواهم با تو عشق بازی کنم
عشق بازی از جنس راز و نیاز
ای آرام دل، به من جایی بده
یک دنیای خالی
یک قلب خالی
یک قبر خالی
دلم گرفته . . .
دلم تنگ است
دلم پرواز می خواهد
از زمین و آدم هایش دلگیرم
می دانی؟!
آن روز دروغ گفته بودم
یعنی گفته بودم حال من خوب است
اما تو باور نکن...!!
ببخشید پرواز 17:45 چه ساعتی میشینه؟
ببخشید اتوبوس 9:30 ساعت چند حرکت میکنه؟
ببخشید کارت شارژ دو تومنی دارید؟ چنده؟
اینجا ایران است..
مردمش در مقابل تورم
فقر
فساد
بدبختی
فقط
سکووووت
میکنن
اینجا ایران است...
میری زن بگیری میگن خونه داری؟
میری مسکن مهر ثبت نام کنی میگه زن داری؟
حالا اینو گوش کن
میری دنبال شغل میگن متاهلی.؟
میری متاهل بشی
میگن شغلت چیه؟
اینجا ایران است
منطق؛ تقلید است
کتاب؛ دکور است
روزنامه تبلیغ است
ازادی ، میدان است
جمهوری، خیابان است
استقلال تیم است
شعار اسان است
شعور نایاب است
پینه های دست *عار* است
پینه بر پیشانی افتخار است
دروغ حلال است
شادی حرام است
اینجا ایران است
جایی که مایه دار شدن عامل
بی بند و باری مردهاست
و بی مایه شدن
عامل هرزگی زنها....
تفاوت غوغا میکند ..
اینجا ایران است.
مردانش شرافت ها دریده اند
اما در صف سینه زنی به یاد مظلومیت حسین
مثلا خون گریه میکنند!!
زبون: فارسی
دین: عربی
نسخه: انگلیسی
لباسا: ترکیه ای
ماشینا: کره ای
جنسا: چیني
کارگرا: افغاني
غذاها: ایتالیایی
کتونی: تایواني
أصن یه وضي ....
ﭘﺎﮐﺴﺘﺎﻥ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﻣﺎ ...
ﻋﺮبستان ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺯﺍﺋﺮ ﻣﺎ ...
ﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ ﻭ ﻟﺒﻨﺎﻥ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺕﻫﺎﯼ ﻣﺎ ...
ﭼﯿﻦ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮐﺸﺘﺎﺭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﺣﻮﺍﺩﺙ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼ ﻣﺎ ...
ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﯿﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮﺍﻥ ﻣﺎ ...
ﺍﺳﺮﺍﯾﯿﻞ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺗﺮﻭﺭ ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﻫﺴﺘﻪﺍﯼ ﻣﺎ ...
ﺍﻧﮕﻠﺴﺘﺎﻥ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻓﺘﻨﻪ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﺎ ...
ﻭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﻣﺴﺌﻮﻝ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﻭ ﻏﯿﺮﻃﺒﯿﻌﯽ ﻣﺎ ...
اینجا هم کسی " ﻣﺴﺌﻮﻝ " نیست، ﺑﻠﮑﻪ همه " ﻣﺸﻐﻮﻝ " اند ...
ﻣﺸﻐﻮﻝ ﭘﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﯿﺐ ﺧﻮﺩ ...
ملت گیج گریان همیشه در صحنه نیز در حال عبادت جهت رفتن به بهشت !!!!
اینجا ایران...
تا دوسالگی طعم تلخ شربت آهنو تجربه میکنی،
از پنج سالگی بهت یاد میدن دماغتو بگیری و یه لیوان شیر رو هرجوری شده بخوری،
وقتی هشت سالت میشه مجبوری مزه بد دهان شوی رو تحمل کنی،
وقتی سرما میخوری میدونی دیفن هیدرامین مزه زهر ماره ولی مجبوری بخوریش،
میدونی سربازی سخته ولی مجبوری بریش،
میدونی وقتی زایمان میکنی از فرم می افتی ولی مادر شدن رو بهش ترجیح میدی،
رونالدو هم وقتی به منچستر گل میزنه شاد نیست،
محمد صلاحم از حذف رم با گل های خودش ناراحته؛
به نتیجه همه این کارا فکر کن،
چقدر نتیجه هاشون مفیده نه؟
میخوام بگم تو زندگی خیلی کارها هستن که باید انجام بشن،تلخن،سختن،دردناکن ولی لازمن؛
بعضی وقتام باید قید همه خاطره ها رو بزنی و بگی خداحافظ،بگی دیگه نمیشه ادامه داد،بعضی وقتام لازمه بشی شهاب حسینیِ درباره الی و به آدمِ روبروت بگی :یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایانه...
نه من نسبت به رشته های دیگه رشته خودمو دوس دارم ولی امیدی ندارم وقتی میبینم رشته های دیگه حداقل یه صندلی خالی تو دانشگاه هست براشون اما تجربیا نصفشون هم بزور قبول میشن
ما نسل عاشق های مظلومیم
هزار و یک معیار برای انتخاب معشوق هایمان داریم؛
چشم آبی، موی بلوند، قد رشید
اما همین که گوشی شنوا برای حرف هایمان پیدا می کنیم تمام معیار هایمان می شود شخصیت و ظاهر همان کسی که هم صحبت حرف هایمان است
ما از عشق فقط یک نفر را می خواهیم تا موسیقی های عاشقانه ای که گوش می دهیم بدون مخاطب نمانند
ما نسل عشق های استیکری هستیم
نه سکه هایمان را در باجه های زرد تلفن عمومی خرج کرده ایم
نه انگشتانمان را با دکمه های کوچک تلفن همراه برای گفت و گویی عاشقانه خسته کرده ایم
پست ها، استوری ها و استاتوس هایمان آینه تمام قدی است از احساسات ما
به خواننده ها و ترانه هایشان وکالت داده ایم تا حرف دلمان را به کسانی که دوستشان داریم بگویند
ما در پی گنج هایی هستیم که نابرده رنج میسر می شوند
در نسل ما هیچ شیرینی به خاطر فرهاد قید ثروت خسرو را نمی زند
و هیچ کوهی دلواپس تیشه های فرهاد نیست
ما نسلی هستیم که هر شکست عشقی برایمان مقدمه پیروزی است
آنقدر نیمه گمشده داریم که اگر یکی را از دست دادیم خیالمان از بابت تنها نماندن راحت باشد
ما نسل عاشقان متظاهریم
با خنده های تصنعی تظاهر می کنیم حالمان در کنار یکدیگر خوب است
اما فقط صمیمی ترین رفیقمان خبر دارد در پس آن خنده ها چه در دلمان می گذرد
ما کلاه برداران مکاری هستیم که ساده کلاه سرمان می رود
دختران مظلومِ نسل ما سهم پسران تنوع طلبی می شوند که تعریفی از غرور مردانه ندارند و برای واژه عشق هیچ انحصاری قائل نیستند
پسران با غیرت هم دل به دختران عشوه گری می بندند که باز کردن سر صحبت و دلبری کردن را به خوبی بلدند
ما نسلی هستیم که گرفتار مخوف ترین راهزنان تاریخ شده ایم؛ یعنی همان راهزنان دل
کسانی که ناگهان وسط زندگی کردنمان پیدایشان می شود، مزه عشق را با آن ها تجربه می کنیم
و درست در روز هایی که محتاج بودنشان هستیم ما را تنها رها می کنند تا برای همیشه در خلصه نبودشان بسوزیم
ما عهد شکن ترین نسل تاریخیم
حلقه ازدواج در نسل ما یک زینتی عادیست و هیچ وجه تمایزی نسبت به سایر جواهرات ندارد؛ نه مصونیت می آورد نه تعهد
عقد نامه ها صرفا کاغذ بازی های اداری هستند که سال هاست ثبتشان با سندشان برابر نیست
در خانه های نسل ما جفت هایی هستند که هرگز با یکدیگر زوج نیستند
ما نسل محکوم به انقراضیم
چون
ما نسل مزخرفی هستیم (:
بهترین دوستِ كسی نبودم...
حتی بهترین دوستِ بهترین دوستانم...با
مزه نیستم جوری كه دل و رودتون به هم بپیچه و وقتی نیستم بگید جای فلانی خالی اگر بود چقد خوش میگذشت...
آنقدری كتاب نخواندهام،
سفر نرفتهام،
تجربه های جالب انگیز نداشتهام...
یا موسیقی شناس نبوده ام كه بشود باهام حرف های این شكلی زد...
لحنم،
قیافم،
لباس هایی كه میپوشم خیلی معمولی هستند...
هیچ ایدهای برای نجات دنیا ندارم!
خیال پردازِ خوبی نیستم...
مدتی است اصراری به هیچ چیز ندارم،
به برآورده شدن خواسته هایم ندارم ...
اصراری ندارم اگر خیلی دلتنگش میشوم خیلی دلتنگم شود!
اگر دوستش دارم ،
دوستم داشته باشد...
اصراری ندارم به غافل گیر شدن...
من معمولیَم و معمولی بودن هیچ غمگین نیست به نظرم !
معمولی بودن فقط خیلی معمولی است :) معمولی بودن شاید همان دلیلی است كه باعث میشود بهترین دوست كسی نباشم!! كسی كه وقتی از هم پاشیدهای بهش زنگ بزنی و بگی بیا جمعم كن...
شاید این معمولی بودنم خوب باشد برای بقیه...
یكجوری كه جای خالیام نه به چشمشان بیاید نه هیچ دردی بپیچد توی دلشان!
عالی بود
نگاهتون عالیییه