یافتن پست: #کارگر

خانوم اِچ
خانوم اِچ
حقوق وزارت کار چقده؟

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
چقدر مظلومن اینجور ادما..


donya
donya 👩‍👧‍👦

اینم قاب گوشی من:دی

WeT
WeT
هر جور حساب میکنم حس میکنم بیش از نصف عمرمو توو جاده بودم 😒😒😒
من باید راننده کامیون میشدم 😒😒😒

رها
رها
مباش در پیِ آزار و هر چه خواهی کن /که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست...


❤️

سجـــاد
سجـــاد


همچین دختری بشی خرجتو نمیکشما :ییی

@Z110

رها
رها
میشه بگید کیا اینجا به طلسم و اینجور چیزا اعتقاد دارن؟! دلیلشون چیه؟! تا حالا برای خودشون پیش اومده باشه ک بهشون مراجعه کنن و ب نتیجه ای برسن؟!

هادی
هادی


یاس
یاس
سلام سلام
اووووم رفتم برا دختران هدیه شون خریدم
یه حدود ۲۵۰ تومن دیگه باقی مونده
که اول عروسک گرفتم بعد زنگ زدم ببینم عروسک داره یا نه
بچه پشت گوشی داد میزد برام عینک بگیر
مامانش میره کارگری زمین کشاورزی و بچه رو با خورش میبره :هعی
ان شاالله اونم فردا میرم ۵ شنبه بازار که قیمت ها مناسب تره خوب عینک گرون وصع همین دختر که میره سر زمین از اون یکی خیلی بدتره همش بدم یه عینک افتابی حالا نه اصل ولی قابل استفاده:وت
نطرتون بگید



یاس
یاس
اقا یه کفش جرید کردم:دی
البته قبلنا از دوست ملایریم شنیده بودم ولی الان امتحان شد
به جا نوشابه مشکی
۵ قاشق شیره انگور قرمز و یه قاشق سرکه انگور رو با یه لیوان اب خنک قاطی کنید
شما الان یه لیوان نوشابه مشکی سالم و گازدار خوشمزه دارید
که نوشدنی اهل بیت هم بوده
اینقد خوشمزه بود که نگو {-197-}{-101-}
من بعد پول نوشابه دوغاتونم بریزید حساب من{-77-}

خانوم اِچ
خانوم اِچ
ب ما میگن نسل سوخته ...
دهه شصتی ها هم جلومون کم اوردن :/

بهار نارنج
بهار نارنج

لاو یو=))

محسن
محسن
یاد آن روزی که تختی و حیاطی داشتیم
قُل قُل قوری و قلیان و بساطی داشتیم

عطر آویشن، ردیف استکان های بلور
زندگی شیرین تر از چای نباتی داشتیم

مادری فیروزه تر از آسمان مخملی
سایه ی مهر پدر، ظهر صلاتی داشتیم

خانه ای گرچه کلنگی خالی از اندوه و غم
باخبر از حال هم شور و نشاطی داشتیم

نم نم چنگ و رباب و گلنراقی و قمر
هر شب جمعه که میشد سور و ساتی داشتیم

نرده های غرق پیچک، پله پله اطلسی
گام پاورچین و غرق احتیاطی داشتیم

شرشر فواره روی رقص ماهی های حوض
شور و شوق و خاطر پُر انبساطی داشتیم

ساده مثل آفتاب آمده از پشت کوه
بی خجالت لهجه ی اهل دهاتی داشتیم

حافظ از شاخه نباتش، سعدی از سیمین تنش..
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتی داشتیم

کارگردان! آنهمه عشق و صفا یادش بخیر
آخر ِ آن روزها ای کاش کاتی داشتیم

عکس ما را قاب کن هرچند با گرد و غبار
تا که خوشبختی بداند خاطراتی داشتیم

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند. اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!! بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!! اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!!

بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!!

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو