یافتن پست: #چشمانم

مهاجر
مهاجر

فرشتگان و خدا محو چشم رنگینت
مدام ، اهل نظر می کنند تحسینت

خدا سوار ِ پرِ جبرئیل کردَت و بعد
رساند از دلِ هفت آسمان به پایینت

تو قبلِ قصه‌ی خلقت درون من بودی
منم نواده‌ای از عاشقان دیرینت

ببخش، رشته‌ی تسبیح اگر گسست از هم
نشسته‌ام به تماشای ساق سیمینت

*غزل سَنیلهَ مَنهَ معنی تاپْدی گوءز بَبَییم
فدای قند لبان و زبان شیرینت

به چشمهای تَرَت خیره می‌شوم ای ماه
شراب می‌چکد از خوشه‌های پروینت

اگرچه حاصلمان ما نشد ملالی نیست
من  و تو یک‌ نفریم ، از نگاه ِ آیینه‌ت

به پای عشق تو بی‌شک شهید خواهم شد
همان شبی که بخوانی مرا به بالینت

*غزل با تو برایم معنا پیدا کرد نور چشمانم !

♡✓
♡✓
چرا ما چشمانمان را می‌بندیم وقتی:
می‌بوسیم
بغل می‌کنیم
دعا می‌کنیم
گریه می‌کنیم
رویا می‌بینیم
گوش می‌دیم
و استشمام می‌کنیم
چون که زیباترین چیزها در زندگی،
قابل دیدن نیستند!
بلکه به وسیله قلب حس می‌شوند!



♡✓
♡✓
من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم
اما تو را ديده‌اند كه در چشمانم زندگی میکنی.
من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم،
اما تو را در كلمات نوشته شده‌ام ديده‌اند.
عطر عشق، نمى‌تواند پنهان بماند.



خانوم میم
خانوم میم
من همانم که اگر مستم تویی در ساغر
من از آنی که تودر من ساختی ویران ترم...


aliaga
aliaga
ما انسان ها گاهی دیر همدیگر را میدانیم!

وقتی یک نفر را از دست میدهیم
تازه یادش میکنیم!خوبی هایش از جلوی چشمانمان میگذرد...

مینشینیم خاطراتی که با او رقم خورده را مرور میکنیم؛ غصه میخوریم بغض میکنیم و با خود میگوییم کاش بودی، کاش به همین راحتی از دست نمیدادمت...

خلاصه کنم رفیق!

اگر خواستی به کسی بی مهری کنی
یک لحظه با خودت به نبودن اش فکر کن
به نبودن اش برای همیشه...



خانوم میم
خانوم میم
نمی توانم بین الطلوعین بیدار بمانم
چشمانم در حال رفتن است
:خواب

♡✓
♡✓


جا خوش کرده در گوشہ چشمانم
منحنی اشتیاق
طعم دریا می دهد گونہ ے مرطوبم 
پر تپش در هیاهیوی سڪوت  می پیچم
مزه مزه می ڪند بطن خیالم  تو را
دوری خیلی دور .......
آنجاا ڪه طعم باد
عطرت را سر می ڪشد
چہ دلتنگ ......
اینجا من !!
با خیالت مست می ڪند دلم.

#‌پریسا_سیـروس

♡✓
♡✓
من تارهای سفید
میان موهایم را دوست دارم...
صد سال هم که بگذرد،
چین و چروک های دور چشمانم
و افتادگی پلک‌هایم را
دوست خواهم داشت...
چون قلبم همیشه جوان است...
همیشه امیدوار است
و همیشه خودش را، 
زندگی را و شادی را
دیوانه‌وار و جانانه،
دوست خواهد داشت...!!!




(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

ستارخان در خاطراتش میگوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد...!
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم؛ و آن زمانی بود که ۹ ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک و ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان!!
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
چای مینوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند !
لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود ! …

Shahan
Shahan
شباهنگام ک یادت میگذرد از خیالم
موج چشمانم را در هم می ریزد
خواب و خیالم را

یاس
یاس
♦️نورنیوز خبرداد: اعلام جزییات پروژه پیچیده و شگفتی‌ساز وزارت دفاع طی ساعات آینده

من که تی وی ندارم ببینم قصیه چیه
شاهین معاند رصد کن@shahin
خبر رو تکمیل کن :دی

aliaga
aliaga
اول

Shahan
Shahan
سقف و آشیانه دلم آتش گرفته
ستون هایم فرو ریخته
و دستانم لرزان شده
آهی سرد میکشم
و بی رمق؛
نمیدانم چرا..؟!
ولی مغزم دیگر سیگنال نمیدهد
چشمانم خروشان کرده
جگرم را مث پیرهنم پاره کرده
باران غم میبارد
بر دلم
عرقم هم سرد است و چسبناک
وحی آمده
حالم خوب نیست
دیگر دوست ندارم جمعه را ببینم
چرا شب با من نامهربانی میکند...؟!
صبح را پیشنوازی میکند
آخ از آه سرد بی پایان ....😭

aliaga
aliaga
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را


...

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو