مهاجر
فرشتگان و خدا محو چشم رنگینت
مدام ، اهل نظر می کنند تحسینت
خدا سوار ِ پرِ جبرئیل کردَت و بعد
رساند از دلِ هفت آسمان به پایینت
تو قبلِ قصهی خلقت درون من بودی
منم نوادهای از عاشقان دیرینت
ببخش، رشتهی تسبیح اگر گسست از هم
نشستهام به تماشای ساق سیمینت
*غزل سَنیلهَ مَنهَ معنی تاپْدی گوءز بَبَییم
فدای قند لبان و زبان شیرینت
به چشمهای تَرَت خیره میشوم ای ماه
شراب میچکد از خوشههای پروینت
اگرچه حاصلمان ما نشد ملالی نیست
من و تو یک نفریم ، از نگاه ِ آیینهت
به پای عشق تو بیشک شهید خواهم شد
همان شبی که بخوانی مرا به بالینت
*غزل با تو برایم معنا پیدا کرد نور چشمانم !
g.h.o.l.a.m.a.l.i
چای مینوشیدم
یکباره دلتنگش شدم
بغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد
همه با تعجب نگاهم کردند !
لبخند تلخی زدم و گفتم : چقدر داغ بود ! …
Shahan
شباهنگام ک یادت میگذرد از خیالم
موج چشمانم را در هم می ریزد
خواب و خیالم را
Shahan
سقف و آشیانه دلم آتش گرفته
ستون هایم فرو ریخته
و دستانم لرزان شده
آهی سرد میکشم
و بی رمق؛
نمیدانم چرا..؟!
ولی مغزم دیگر سیگنال نمیدهد
چشمانم خروشان کرده
جگرم را مث پیرهنم پاره کرده
باران غم میبارد
بر دلم
عرقم هم سرد است و چسبناک
وحی آمده
حالم خوب نیست
دیگر دوست ندارم جمعه را ببینم
چرا شب با من نامهربانی میکند...؟!
صبح را پیشنوازی میکند
آخ از آه سرد بی پایان ....😭