یافتن پست: #نوشته

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نوشته بود اگر واقعا عاشق باشیم، احساس می کنیم که روح ما به موجود دیگری متصل است

كتبت أنه إذا أحببنا بصدق ، فسوف نشعر أن أرواحنا مرتبطة بكائن آخر لا يمكننا العيش بدونه ، لأنه يمثل الأكسجين الذي نتنفسه ونعيش معه ، لذا دعه يذهب. إنه يمثل موتنا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برایت نوشته بودم
بزرگترین افتخار شناخت عشق است و بزرگترین افتخار من این است که تو عشق منی
ای چشمه ی خون در رگ هایم، دلی را که دوستت دارد رها نکن


أعطيك وردة أرجوانية بلون قلبك ، فأنت تعلم أن الشوق يحرك الخطوة ، ويكرم روحك ، ويختارك ، ويسعد روحي لأني اشتقت إليك. أعظم شرف للسماء هو أنك قمرها ، وأعظم شرف هو معرفة الحب ، وأعظم شرف لي هو أنك حبي. علمتني شوقك ، وعرفتني على الحب وكرهتني بثلاثة أشياء: غيابك ، وبعدك ، وفراقك. أنت روحي أفتقدك ينبوع الدم في عروقي لا تترك القلب الذي يحبك فحبني أكثر. لك ، تجعلني يرتعد بقوة الحب ، والرغبة في رؤيتك

حسام
حسام
امشب بعد از مدت ها می بینم ساعت هنوز دوازده شبه...دیشب این موقع ساعت دو بعد از نیمه شب بود...{-133-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اگر می دانستم رویا ما را به هم نزدیک می کند..
پلک هایم را برای همیشه می بستم

وأنا أحبك وكل الحب لك كله،
يا غالي مسكنه في قلبي وعيني. لو أعلم أن الحلم يجمعنا، لأغمضت جفني طول الدهر. صوتك حياة، ورؤيتك عمر ثاني، وكلما أحببتك أريد أن أحبك أكثر.

یاس
یاس

اینا برا خودم و شاید ناراحتتون کنه یا خوشتون نیاد
پس نخونید
سرریزهای این هفته ی که هنوز قدر یه سال داره کش میاد از شنبه ش یاداور همه خاطرات خاک خورده شده
پس نخونید صرفا برا خالی کردن خودم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کاش آدم ها خودشون بودند ..نه تصویر فیس بوک ........
یه جا نوشته بود

لقد كتب في مكان ما ، لا تتحدث معي بسبب صورتي {أنا أكثر إثارة مما تعتقد}

wolf
wolf
یه پدر و پسر با یه مادر و دختر ازدواج میکنن
بچه های اینا چیه هم میشن …؟!

خانوم اِچ
خانوم اِچ
...

wolf
wolf
چله مله ای سراغ دارین برای رواشدن حاجت ؟ :فکر

پلاک313
پلاک313
پارک کردن = پنچری

این عبارت را بر درب های زیادی دیدیم
منازل ؛ مطب ؛ شرکت و ...
اما من جایی دیدم
کسی بر درب منزلش نوشته بود :
اگر ناچار به پارک در اینجا
هستید شماره همراه خود
را روی شیشه بگذارید تا
در صورت لزوم با شما
تماس بگیرم ...

متفاوت فکر کردن مغز
بزرگتر و هوش نمی خواهد
کمی وجدان بیدار میخواهد ..

اِلِکترون‍..!
اِلِکترون‍..!
کاش قرار بزاریم اگر امر به معروفی هم انجام میشه این مدلی باشه!
کیه که قانع نشه یا بدش بیاد از طرف مقابش؟

جانم❤
جانم❤
میگفت:
تو پادگان یه برجک داشتیم معروف بود به برجک الهام
دو سه سال پیش یه سرباز وقتی عشقش{الهام} شوهر می‌کنه خودش رو توی برجک با یه تیر می‌کشه.. قسمت تلخ ماجرا این بود که کسی اسم اون پسره رو یادش نیست! روی برجک نوشته بودن: یکی دیگر جان داد و شهرتش را الهام برد...

هلیا
هلیا
💔♥💔♥💔♥💔♥💔♥💔

دوست دارید رو

سنگ قبر تون چی

نوشته شود

🌼🌺🍀🌼🌺🍀🌼🌺🍀🌼🌺🍀

یاس
یاس
اینو هیچ کی ازم نشنیده و هیچ جا نگفتم
چون اونموقع در قران باز کردیم
امد بود ای مریم از اینجا خارج شو و با احدی حرف نزن

ایام عرفه بود دانشجویی رفتیم کربلا
شانسی یه دختر معصومه نامی از خود تهران صندلیمون جفت هم شد و تمام راه رو رفیق شدیم
دختری چادری با اصالت و مومن
شب عرفه شد و ما تمام خطرات رو به جان خریده بودیم شب عرفه زیر قبه امام حسین باشیم
یکی از وقت هایی که زیارت امام حسین تاکید شده بود همین عرفه س
من کلا به خاطر کم خونی خستگی و خواب دارم ولی اون شب به شدت خوابم می اومد با دوستم گفتم من میرم اون پایین سرداب ابوالفضل چون کولر روشن بود و خلوت اونم گفت ولی من باید برم زیارت چون همه نیتمون برا این شب بوده
من که به خودم نمی تونستم غلبه کنم گفتم لایکلف الله تو برو
من رفتم سرداب
و پنج ده دقیقه گذشت معصومه برگشت گفتم چیشد
گفت اینقد خواب خواب کردی بیا منم نمی تونم برم زیارت شدیدا خوابم میاد
پاشو بریم خوابگاه
شوک بدی بود موندیم بریم یا بمونیم
گفتم ببین بزار قران باز کنم هرچی امد همون می کنیم
ایاتی که امده بود خلاصه اش این بود مریم از این مکان مقدس خارج شو و در مورد این ...

جانم❤
جانم❤
برای درک دیگران باید تو اون آبی شنا کنی که اونارو غرق کرده


صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو