یافتن پست: #میخانه

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن قدر زیباست آن معشوق بی همتای من
سجده گاهم را زمسجد گوشه ی میخانه کرد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
سیدعلی در ‫۶ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۱ نوشته:


خــطّ عـــذار یــار کـه بـگــــرفت مــــــاه ازو

خوش حلقه‌ایست لیک به درنیست راه ازو

خـــطّ عـِـذار همان موهای نرم و لطیفی ست که معمولن درعنفوان جوانی در گرداگرد چهره‌ {بناگوش ولب}پدیدار میگردد رویِ همچون ماهِ دلبر حافظ را پوشانده وگویی که آن رابه خسوف برده است . گرچه این خط ،حلقه‌ی زیبا ورویایی در اطراف چهره‌ ایجاد کرده وبه لطافت آن افزوده است ،لیکن افسوس که هر کس نظر بازی نموده وظرافت ولطافت آنرا دریابد ، دراین حلقه گرفتار شده و راهی برای گریزوخروج ازاین دایره یِ سحر انگیزنخواهد داشت وبه عبارتی در این دام باقی خواهد ماند. "بگرفت ماه " ازو ایهام دارد.ماهِ آسمان ازاین لطافت پدیدآمده در رخسار دلبر، شرمسار شده وحالت گرفتگی یاخسوف پیداکرده است....

aliaga
aliaga
کی میاد مشاعره ...؟؟؟

fatme
fatme

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویند که مستان ز خدا بی خبرند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
سکوتی تلخ پیچیده، در این میخانه ی ویران

از آن لب های گل ریزت، کلامت را نگیر از من

حضرت@دوست
حضرت@دوست
شمع مراد


بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشیم
مستیم اگر ساکن میخانه نباشیم

هلیا
هلیا
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند
چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند
گوییا باور نمی‌دارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند
یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنندای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می‌دهند آبی که دل‌ها را توانگر می‌کنند
حسن بی‌پایان او چندان که عاشق می‌کشد
زمره دیگر به عشق از غیب سر بر می‌کنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی
کاندر آن جا طینت آدم مخمر می‌کنند
صبحدم از عرش می‌آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می‌کنند

حضرت@دوست
حضرت@دوست

برآرد گو در میخانه ها رامحتسب باگل
که بی می عالمی رامست دارد چشم شهلایش

حضرت@دوست
حضرت@دوست
مرغ دل


میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

سرمد! سر پیمانه نبود اینهمه غوغا
میخانه اگر ساقی صاحب نظری داشت

حضرت@دوست
حضرت@دوست

نخواهی دید «ترکی» را از این پس جز به میخانه
که جایی در جهان، او را از این بهتر نخواهد شد

حضرت@دوست
حضرت@دوست

وفایی‌وار روزی تا در میخانه رو حافظ
بنه از بهر جام می! دل و جان در گرو حافظ

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو (..............)به مبارک بادم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
از شمیم شعر شور انگیز آتش عاشقان .
ساقی و ساغر می و میخانه بوی گل گرفت .


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گر تو مستم بگیری روا نیست

راه تاریکِ تاریک میخانه بسته


صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو