یافتن پست: #میخانه

حضرت@دوست
حضرت@دوست

گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد
سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم

بی تلاش من غم عشق تو ام در دل نشست
گنج را در زیر پا بی جستجویی یافتم

تلخکامی بین که در میخانه دلدادگی
بود پر خون جگر هر جا سبویی یافتم

چون صبا در زیر زلفش هر کجا کردم گذار
بک جهان دل بسته بر هر تارمویی یافتم

ننگ رسوایی رهی نامم بلند آوازه کرد
خاک راه عشق گشتم آبرویی یافتم



حضرت@دوست
حضرت@دوست
The audience of God{-35-}
درد دل را به که گویم..

ای گل باغ وفا، درد مرا درمان کن
جرعه ای ریز و مرا بنده نافرمان کن

راز میخوارگیم از همه کس پنهان کن
گوشه چشم به حال من بی سامان کن

باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد
بر سر کوی تو ای می زده، دیوانه شدم
عقل را راندم و وابسته به میخانه شدم

دور آن شمع دل افروز چو پروانه شدم
به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم
درد دل را به که گویم که دوایی بدهد



wolf
wolf
تا در سکوتم گفته باشم ماجرایم را

عمری نوشتم روی کاغذها صدایم را



مثل رسولی خسته می مانم که یارانم

هرگز نفهمیدند صدق ادعایم را



یک روز شاعر می شوم با اینکه یک عمر است

نشنیده می گیرید از من شعرهایم را



بعد از من ای آنها که می نوشید سهمم را

خالی نگه دارید در میخانه جایم را



این شعرها گاهی مرا بد جور می خوانند

چونانکه من وقت پریشانی خدایم را



ای شعر دیگر داشتم می رفتم از شهرت

کاش این دم آخر نمی کردی هوایم را



مهرانه جندقی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود*** سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به خاک پای صبوحی‌کنان که تا من مست
ستاده بر در میخانه‌ام به دربانی

فقط خدا
فقط خدا
همسایه ها یاری کنید
تا من اتاق تکانی کنم:وای

wolf
wolf
دردی غریب در دل من خانه کرده است

عشقی عجیب در دل من لانه کرده است

آن سوی رود ، غزل واره های سرخ

دسته به دسته زلف ترا شانه کرده است

دیریست که بی کس وتنها نشسته ای

سر مستی ­ات روانه ی میخانه کرده است

آن قصه ها که از تو و عشقت شنیده ایم

افسونگرِ زمانه چو افسانه کرده است

این دل میان پنجره ها ساکت و صبور

از بی کسی تکیه به حنانه کرده است



آذر زمانی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
دردِ دل را به که {گویم }که {دوائی‌} بدهد
کاش {میخانه} به این {تشنه صفائی‌} بدهد


دانلود موزیک



حضرت@دوست
حضرت@دوست
شمابا هم میکنید ...نه پستی .نه حرفی ..اینجا سایت ..#مردگان خاموش نیست


wolf
wolf
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است

من که هیچ... آینه ی خانه به رقص آمده است

من و میخانه ی متروک جوانسالی ها

ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است

مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری

یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است

شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع

عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است

باد هر چند صمیمانه دویده است به خاک

برگ پاییز غریبانه به رقص آمده است

باز در سینه کسی سر به قفس می کوبد

به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است



مهدی مظاهری

هادی
هادی
صلاح از ما چه می جویی که مستان را صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم

در میخانه ام بگشا که هیچ از خانقه نگشود
گرت باور بود ور نه سخن این بود و ما گفتیم

من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم

اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر
به خاطر دار این معنی که در خدمت کجا گفتیم

قدت گفتم که شمشاد است بس خجلت به بار آورد
که این نسبت چرا کردیم و این بهتان چرا گفتیم

جگر چون نافه ام خون گشت کم زینم نمی باید
جزای آن که با زلفت سخن از چین خطا گفتیم

تو آتش گشتی ای حافظ ولی با یار درنگرفت
ز بدعهدی گل گویی حکایت با صبا گفتیم

wolf
wolf
قاصدک هاى پریشان را که با خود ، باد برد

با خودم گفتم مرا هم می‌توان از یاد برد



ای که می‌پرسی چرا نامی ز ما باقی نماند

سیل وقتی خانه‌ای را برد ، از بنیاد برد



عشق می‌بازم که غیر از باختن در عشق نیست

در نبردی اینچنین هرکس به خاک افتاد ، برد



شور شیرین تو را نازم که بعد از قرن‌ها

هر که لاف عشق زد ، نامی هم از فرهاد برد



جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر

هر چه برد از آنچه روزی خود به دستم داد، برد



در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست

هر که در میخانه از مستی نزد ، فریاد برد





فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم:هعی

pαrмιѕѕ
pαrмιѕѕ
تو با قلب ویرانه من چه کردی؟
ببین عشق دیوانه من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه من چه کردی؟
ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه من ، چه کردی؟
مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه من چه کردی؟
مرا خسته کردی و خود خسته رفتی..
سفر کرده با خانه من چه کردی؟
جهان من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه من چه کردی؟



ماه
ماه
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند{-70-}{-51-}

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو