یافتن پست: #مشکلات

یاس
یاس
هیچ کس هم روز جهاد کشاورزی بهمون تبریک نگفت {-195-}
درسته وزارت خونه مون چرت یه کارت تب یک دیجیتال هم نداد
شما دیگه چرا{-112-}
اصن اکی بای :رفتن

محسن
محسن
دعای خیر مادر حلال مشکلات
خوش بہ حال آنڪہ
همراهش دُعاے مادر است
در شبستاڹ اَدب
ذڪرش رضاے مادر است
چشم دل را رو بہ
چشم انداز دنیا بستہ است
مست و شیداے
نڪَاه آشناے مادر است
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
مـــــــادر دوستت دارم♥️

سارا
سارا
‏اگه زشتید از این عینک دودی گنده ها که نصف صورت رو میپوشونه بزنید که به زیباسازی شهری کمک بشه😊😌




من خودم ماسک جوشکاری میزنم 😂😂✌️

...
...
_غُصه‌چیزی رو‌ نخورید‌ تو زندگۍ
هنوز الله کریمِ ∶)♥️😶‍🌫️👀..

:گودنایت

سجـــاد
سجـــاد
😹

غصه قیافه زشت⁧تون رو نخورید
بمولا ما خوشگلام
مشکلات خودمونو داریم😞😂
⁧⁧⁧⁧
  

...
...
میدونستی در واقع معلما به ما
کمک میکنن که مسئله ها
و
مشکلاتی رو حل کنیم که هیچوقت نداشتیم.🙄🍭

━━━━ °❀• ━━━━
:گودنایت

سجـــاد
سجـــاد
بسیاری ازمشکلات در دنیا
محو می شد،
اگــر
رو در روی همدیگر حرف می زدیم
نه پشت سر یکدیگر

یاس
یاس
خوابم میاااااااد :گگگ
دیشب که عروسی بود تا ساعت دو سه هی دمبلو دمبوشون بود
یکی به ابی بگه اخه ساعت ۵ کله پزها هم خوابن کدوم ارباب رجوعی از خوابش میزنه بیاد اداره
مردم آزار :گگگ

...
...
💢

ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧـﺮ کاﺭ و ﻣﯽگـفت: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧـﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ.
ﻫﻤﯿـﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸـﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻏﺶ!

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧـﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸـﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤـﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷــــﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ﺧــﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ می‌کنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گـرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ.
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ و ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤـﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﭘُــلوی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ‌ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ.

WeT
WeT
حس میکنم اکثر زنُ شوهرا از هم راضی نیسن 😒😒😒

یاس
یاس
دخمل فنچ مامانی خر خون
کع یاداور دوران جهالت کارشناسیمه
زیر نور ماه تو محوطه سبز داشت درس میخوند
رفتم پیشش کرک و پشمش ریخت که چکارش دارم:دی
گفتم داری درس میخونی؟
با تعجب مکثی کرد -تعجب-
گفتم اره چطور و فکر کنم تو دلش گفت اسکول مگه جزوه نمبینی {-143-}
گفتم خوب نخون برو زیر نور اشتباهی که من کردم نکن فشار چشم میشی که مقدمه اب سیاه
تشکری کرد پاشد
کاش یکی هم به من میگفت خر نباش تو تاریکی نخون
بارسنگین برندار اینجوری مرد نمیشی
{-137-}

رها
رها
میشه بگید کیا اینجا به طلسم و اینجور چیزا اعتقاد دارن؟! دلیلشون چیه؟! تا حالا برای خودشون پیش اومده باشه ک بهشون مراجعه کنن و ب نتیجه ای برسن؟!

هادی
هادی


صفحات: 7 8 9 10 11

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو