پدر محمدهادی و ریحانه
من همیشه فوبیای گیر کردن تو آسانسور داشتم!
امروز بحمدالله توفیق حاصل شد آسانسورمون خراب شد و توش گیر کردم و تا اومدن نجاتم دادن کلی وقت اون تو بودم...
واقعا به این نتیجه رسیدم که گیر کردن تو آسانسور اصلا چیز خاصی نیست و فوبیام کاملا ریخت...
این رو میشه به سایر فوابی(جمع مکسر فوبیا) هم سرایت داد و اساسا از امروز صبح به بعد نگاه فلسفیم به دنیا یه جور دیگه شده!
خدایا حقیقتا شکرت
رها
از نصیحت شدن، اونم وقتی خودم میدونم دارم گند میزنم و از گند زدنه لذت میبرم، متنفرم :/
❤
دلم میخواست
چیزی بهش بگویم
که بداند چقدر دوستش دارم.
گفتم:تو مسیح منی!
❤
ولی تو برو سراغ اونی که اول صبح با صورت هپلی و موهای بهمریخته، اولین کارش ویدئو مسیج دادن به توئه.
ی هویج گرقتم جلو صورتت ک هدفدار پیتیکو پیتیکو کنی برسی ب هویج بقولی 🥕
@hadi یا دکمه بلاک بزار یا من پدرامو کلا بلاک میکنم
عبضی شد باز خو بگو هویج دوس نداری بگو چی بذارم جلوت ک یورتمه بری اصن من همونو میذارم؛))
میرم😂
حققق