یافتن پست: #لطفا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
چقد .کار بر تقلبی جدید آمده.............


حضرت@دوست
حضرت@دوست
أنت بعيد عني وأنا قريب من الموت


aliaga
aliaga
یارو باباش میمیره داشت گریه میکرد،تلفنش زنگ میخوره ،
جواب که میده یهو گریه هاش بیشتر میشن...
میگن کی بود جریان چیه!؟؟ 😟




میگه پشت سر هم داریم بد میاریم! خواهرم بود...اونم باباش مرده... 😐😐😐😂

aliaga
aliaga

-گل- لطفا همه مشارکت کنید
التماس دعا:گل

حضرت@دوست
حضرت@دوست
به کسانی که به شما صدمه می زنند اهمیت نده

لا تهتم بمن أساءُوا إليك.. لقد عَبروا محيطكَ الكبير بزورقهم الوَرقيّ الصّغير فغرقوا فيه تاركين لقلبكَ الجميل مجاديفهم العتيدة كي تُبحر مشاعرك بشكلٍ أفضل... و يغدو العالم من حولكَ أحلى و أجمل.

محمّد
محمّد
دوست دارید این چالشو انجام بدیم؟

محمّد
محمّد
این فیلمو کسی دیده؟



خانوم میم
خانوم میم
حلول ماه ربیع الاول بر همتون مبارک⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩

هلیا
هلیا
💚💜💛💙💖



ی سوال
چرا خدا

فقط با حضرت موسی

صحبت نمود

💚💜💛💙💖💚

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)





aliaga
aliaga
ی سوال از شما دارم لطفا کمکم کنید
البته با سند..


شغل من خرما فروشی هستو همیشه و در همه فصول سال خرما میفروشم



تو این فصل ک هوا گرمه از بازار ک گاهی دیر میرسم خونه و خرماهارو یکم دیر میزارم تو یخچال گاهی مواقع میترشن

نمیتونم اون خرمارو ب مشتری بدم


میندازم تو ضایعات


بعد ی عده میان و ب ی مبلغی بهشون میفروشم
و

کاملا هم میدونم ک برا مشروب میبرن


حکمش چیه؟

اون پول حرامه ؟؟

aliaga
aliaga
کیا دعا کردن بلدن؟؟

البته رایگان ها؟؟

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگار خلاقی از کنار او می‌گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن‌روز، روزنامه‌نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم‌های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه‌نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می‌شد: امروز بهار است، ولی من نمی‌توانم آنرا ببینم.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
هرگز قلب من متعلق به دیگران نخواهد بود

حبيبتي سأرسمك حلماً تفاصيله أنتِ جنونه أنتِ صوره أنتِ مساحاته أنتِ عنوانه أنتِ وحدي من يسكنك لأني أحبك اخترتك أن تكون أنتِ وطناً لي ولأحلامي سيظل عشقك عالمي وقلبي لغيرك لن ينتمي يا من ملكت القلب وأصبحت للروح توأمي قلبي وروحي بين يديكِ وأنتِ فيهما الحكم أنتِ في ذكراك يذوب الثلج في كفّي وتتمايل الأشجار من لحني هذا أنتِ نعم أنتِ حبيبي.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خدا به همه قسمت کند ما آمدیم. {-11-}
25,834,000 تومان هوای بر گشت


صفحات: 14 15 16 17 18

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو