یافتن پست: #عاشقی

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو دفتر چه خاطراتش به این شعر برخورد .

درد عاشقی وقتی با بی وفائی معشوق عجین شود کشنده است عاشق جهان را بی وفا میبیند چون برای عاشق جهانی جز معشوق وجود ندارد گرچه به قول شهید مطهری عاشق عشقند تا عاشق معشوق انان وصال را نمیطلبند چون میدانند وصال مسلخ عشق است
گر ز آزردن من هست غرض مردن من
مردم ، آزار مکش از پی آزردن من

حضرت@دوست
حضرت@دوست
درد دوری......

این شعر بسیار زیبا و کوتاه نماد عاشقی است که در حالت انتظار و درد است. داستان غمگین و تاثیرگذار عاشقی که از درد دوری چشم به در دوخته است و هر لحظه منتظر است تا معشوق خود را در میانه در ببیند. این انتظار به حدی طولانی می شود که دریچه هم با عاشق همدردی می کند و در کنار عاشق آه می کشد. در پایان این داستان غمگین مشخص می شود که عاشق بدون نتیجه منتظر مانده است و تمام عمر و جوانی اش را در انتظار وصال کسی گذرانده است که هرگز نخواهد آمد. در پایان امید عاشق نا امید می شود و ناگهان پیر می شود.
شعر نشسته ام به در نگاه می کنم
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه میرسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد
نیامدی و …
دیر شد …

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا

شیخ فخرالدین عراقی در کتاب لمعات سعی کرده که تصوف عاشقانه ی خواجه احمد غزالی را با عقاید مکتب ابن عربی جمع کند.
عراقی در لمعات واژه ی عشق را بر حقیقت مطلق اطلاق می کند. پس از آنکه با تجلیات و تنزّلات و تقییدات حقیقت مطلق، جهان امکان وجود خارجی یافت واجب الوجود معشوق ازلی و مطلق شد و ممکن الوجود عاشق. اما معشوق به معنای خاص همان انسان کامل است که سالک راه حق را به حکم آیه یحبهم و یحبونه (مائده/54)صورت خود می بیند و عاشق صورت خود می شود. در اینجا معشوق همه کاره است و حتی طلب را او در دل عاشق می اندازد.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تحلیل ماهیت عشق از دیدگاه فلاسفه و عرفا

از نظر غزالی عاشقی مشتق از عشق است و عشق از عدم برای انسان به وجود آمده و با به وجود آمدن روح، در خانه ی روح جای گرفته و معشوق هم از حسن پدید آمده است. و جمال کمال حسن خود را تنها در آینه ی عشق عاشق می تواند بنگرد. از این رو برای او عاشق لازم است و معشوق می شود تا بتواند در آینه عشق و طلب عاشق از حسن خود بهره مند شود. در تفکر عراقی یگانگی عشق و حقیقت مطلق ظهور عشق مطلق، که جمال اوست، منظوری و معشوقی است و بطون او، که جلال اوست ناظری و عاشقی است و هر چند در مقرّ عزّ خود از تعیّن منزه است و در حریم عین خود از بطون و ظهور مقدس [اما بخاطر اظهار کمال ذاتی] خود را در آینه ی عاشقی و معشوقی بر خود عرضه کرد و از روی ناظری و منظوری نام عاشقی و معشوقی پدید آمد.

aliaga
aliaga
آنقدر سوخته‌ام ...آتش دوزخ سرد است
آنچه از راست و چپ فرق ندارد : درد است

ما به قولی که ندادیم عمل هم کردیم
مرد ماندیم... ولی جامعه بد نامرد است

شنبه هستی بغلم...روزِ دگر ، جای ِ دگر
طرح ما عاشقی و طرح تو زوج و فرد است

دلم آتشکده‌ای بود که خاموش نشد
ما همان آتش سرخیم که رویش زرد است

از خرابی نهراسد دلِ کارتن خوابم
که نترس است هر آنکس که خیابانگرد است

در بدن درد نبوده‌ست ... پزشکی می‌گفت:
هر چه گیرنده‌ی درد است، عشق آورده‌ است



رها
رها
نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد /جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا/ ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم





"حافظ بارها و بارها خیلی قشنگ آیین عاشقی رو بیان میکنه و توی این غزل هم خیلی قشنگ از کرده های خودش برای معشوق میگه و توقعاتی ک یه عاشق از معشوق داره رو بیان میکنه.... ولی تهش در قالب معشوق ب خودش جواب میده که :تو خودت دل دادی و عاشق شدی و هر کاری کردی بخاطره عشقیه ک داری پس منتی نیست... و در واقع میگه مگه من ازت خواستم... "

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آیا؟عشق تو در اعماق وجودم ریشه خواهد کرد

هتفضل فی قلبی ,حیفضل حبک معایا
هتفضل فی قلبی یا حبیبی للنهایه
و سنین حتعدی علینا عاشقین
و الحب مالینا حتعیش هنا ویایا

༊
صد بار اومدی رفتی بد کردی ، هرچی بهت زنگ زدم رد کردی…
ولت میکنه یه روز عشق بعدیتو یه روز منم میام واسه همدردی!
تقصیر منه اصلا بد کردم
کوتاه اومدم تورو بد عادت کردم…
گربه ای تو بکنن جون به جونت
رابطه ی جدیدتم نوش جونت
من همونیم، همونی که همیشه پشت خطتو!
من همونیم ، مزاحم عاشقیات و چتتو…
من دیگه ولی، این دلو ادب کردم و
من خودمونی بگم ، خودمونی بگم غلط کردم
من دیگه یه شبگردم یکم گریه یه شب کردم!
آروم شد دل ول کردم
من حالا دیگه یه ولگردم…

همه سلولای قلبم یهو شورش کردن!
یه در وا بود تو قلبم رو عشق، دادم کورش کردن…
همیشه شکستای عشقی درد داره…
ولی پشتش یه عالمه درس داره!
تو اون آدم دیروز نیستی و رابطه های بعدی ترس داره…
فرق داره دیگه رفتارت با آدمای اطرافت
میفهمی از اونجا هرکی عصبی و پریشونه حق داره!

رها
رها
سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد

اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد

به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد


مث مولانا این مدلی دلبری کنید :x

aliaga
aliaga
میگم:
عاشقی آمده اینجا به تماشای رخت
سرِ بازار نشستست که او را بخری

هلیا
هلیا
برای کوچه غمگینم

برای خونه غمگینم

برای تو برای من

برای هرکی مثل ماداره می خونه غمگینم

برای اون که تو کار عاشقی می مانه

غمگینم

♥♥♥

شامی
شامی
...





شامی
شامی
من عاشق او بودم و
او عاشق او...🖤


مهدی
مهدی
عاشقی است دیگر
{-2-}
برای مشاهده تصویر بزرگتر کلیک کنید


Maryam
Maryam
دعوایِ هیچ عاشقی رو جدی نگیر
آدما هیچ‌وقت با کسی که
دوستش دارن دلِ دعوا ندارن
فقط گاهی صداشون بلند می‌شه
تا بلندتر از قبل بگن: تو برام
مهمی، می‌فهمی…؟🙊💜🌸

صفحات: 3 4 5 6 7

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو