پدر محمدهادی و ریحانه
رفقا؛تو قنوت رکعت آخر نماز شبتون قاطی اون چهل نفر یه جوری منم جا بدید...
aliaga
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم
ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامت بنویسم
من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
از حضرت دریای کرامت بنویسم
لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم
شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد
من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند
در باغ نگاه تو من کال رسیدم
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم
هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا
آئینه زده ریسه به پیراهن دریا
اول نوه ی دختری خلق عظیمی
تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی
مدیون تو هستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفره ی آدم
مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته
حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
aliaga
هوالعشــــــــــــق❤
تقدیم_به_همه
خصوصن_مذهبیا
یک عده اُمل و خشک مغز هستند ..
ڪھ باید آنهارا پرستید❣
درمسیر خانه تا دانشگاه نگاهشان ناموس دیگران را سایز نمیڪند...
اینها آنقدر افراطی هستند ڪھ جواب لبخند دختران را با اخم غلیظ میدهند...
چشمهایشان یا سنگ فرش زمین را متر میکند یا ابرهای آسمان را میشمارد
اینها همان پسران تندرو و نچسب هستند ڪھ در دوران مجردی از بین تمام زنان دنیا یک مادرشان را دیده اند و یک خواهرشان❣
چون بقول افراد روشنفکر آنقدر سرشان را پایین میندازند ڪھ بینی شان در یقه های بسته و مردانه شان فرو میرود❣
چهره شان دیدنی است زمانی ڪھ دنبال عروس خودبه آرایشگاه میروند...
لحظه ای ڪھ سرخ میشوند ....
چشمشان به قدر ته فنجان باز میشود... خیره خیره به نیمه وجود نگاه میکنند...
و لذت میبرند از دیدن سهم خود!
باید اینهارا پرستید❣
چون ذره ذره احساس خود را درمشت حفظ کردند تا هروقت زمانش رسید تقدیمش کنند بھ یک_نفر...
عقب مانده اند دیگر!!
درموبایل ساده ی خودشان دفترچه سیاه شده ای از شماره های بهترین دختران دانشگاه و شهررا ندارند
اخر هفته با ماشین دودر و صندوقی پراز ویسکی به شمال نمیرود...
تا جوونی برنامه ریزی کن بخون بعدا ممکنه نتونی
نمازای یومیه رو هم نمیخونم
ما کلی می گیم والمومنین و المومنات