یافتن پست: #صندوق

یاس
یاس
از همگی ممنونم دکتر گفت کرونا منتفیه فقط فشارش بوده زده بالا
{-35-}

هادی
هادی
@Z110 سلام شما بکام داشتین؟

milad
milad
همون چیزیه که باهاش آدما رو کنترل میکنن همون چیزیه که میخوان نزدیک انتخابات جو آرومنگه دارن تا مردم پای صندوقا برن بعدشم انفجار قیمت ارز و اجرا کنن بودجه تامین شه
اسنراتژی یعنی از یه جریان پیراهن عثمان درست کردن ، استراتژی یعنی ناامن کردن منطقه برای امن نشون دادن کشورت و بعدشم منت گذاشتن سر مردم بابت تامین امنیت کاذب ، استراتژی یعنی کنار رفتن منافع ملی و مردمی و بزرگ نشون دادن ایدئولوژی ، استراتژی یعنی سیاست......

فرانگلین روزولت رئیس جمهورآمریکا تو یه مصاحبه گفت: شک نکنید هر اتفاقی در سیاست می افتد ، اتفاقی نیست بلکه برنامه ریزی شده است.....

هادی
هادی
با افزایش کیفیت دوربین های عکاسی حجم عکس هایی که میگیرین خیلی بیشتر از محدودیت در نظر گرفته شده برای ساینا شده پس از مدت باید ساینا رو هم نسبت به امکانات رو بروزش کنیم ولی قول بدین نترکونیدش میخوام محدودیت آپلود رو به کل بردارم :|

سکوت شب
سکوت شب
تکرار مسواک زدن در همه شبها ، دندانها را سفید میکند

و تکرار خاطرات در همه شبها ،
موها را . . .


ﮔـــﺎﻫﯽ ﻋﻤﺮ ﺗﻠﻒ می شوﺩ ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﯾﮏ ﺍﺣﺴﺎﺱ .…

ﮔـــﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﺑﻪ ﭘـــﺎﯼ ﻋﻤﺮ !

ﻭ ﭼﻪ ﻋـــﺬﺍﺑﯽ می کشد ،
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻫــﻢ ﻋﻤﺮﺵ ﺗﻠﻒ می شود ؛
ﻫــﻢ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ.....!
پاییز از مهر شروع نمی شود ، پاییز از بی مهری ها شروع میشود......
اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!!
رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
اما فرشتگان برایم باز فرستادند
معطر به عطر بهشتی. . .
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت

همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد
رنجهایم را بوسه میزنم
و در صندوق گنجهایم میگذارم
گذر زمان جواهرشان میکند
از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
حتی فرار نکنید
بلکه دوستش بدارید
همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید
پس شاد زندگی کنید.

Sare
Sare
صبح‌ها باید صندوقچه امید را باز کرد و یک گوشه آرام نشست و پازلِ خوشبختی را کامل کرد...

سلام{-142-}
صبحتون بخیر و شادی ها{-41-}

wolf
wolf
ینی صندوقه پیامام اینقد شلوغه ک خدا میدونه:کشتن

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ



قحطی رفیق میآید
نع هفت سال بلکه هفتصد سال
در سیلوی قلبم ذخیره و پنهانت میکنم
بگو کنعانیان منتظر نباشند
تقسیم شدنی نیستی
حتی اگر یعقوب بیاید:قلب:گمشده
با توام کهنه رفیق ♡
یاد ایام قشنگی که گذشت
کنج قلبم گرم است ♡
آرزویم همه سر سبزی توست
تن تو سالم و روحت شاداب ♡
آنچه شایسته توست خواهانم
دل یکدانه تو سبز و بهاری ♡
روزگارت خوش باد
تولدت مبارک بهترین رِفیق دنیا ♡
*•.¸♥♡♥¸.•*´¯*•.¸♥♡♥¸.•*´¯*•.¸♥♡♥¸.•*´
امروز روز تولد توعه و من چه بی اندازه خوشحالم ^_^
چه خوبه که یه رفیق دارم تو تموم لحظه ها کنارمه ಠ⌣ಠ
چه خوبه که تو هستی &_&
همیشه بمون رفیقم ♥‿♥
خواهر خوشگلم تولدت مبارک:تولد
از خدا میخوام هیچوقت تورو ازم دور نکنه و همیشه داشته باشمت *_*
هرچی ارزوی خوبه مال تو قشنگم ಠ‿ಠ
ارزوهات حسرت نشن الهی :دعا
دوست دارم قندعسلم ★_★

#‌رفیق_همیشگیم :لاو
:کیک
امیدوارم از کلیپ هم خوشت بیا‌د:آمازون:گمشده


سکوت شب
سکوت شب
یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش.
بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند.
راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد.

سکوت شب
سکوت شب
یک جایی در زندگی آدم باید راهنما بزند، آرام آرام بیاید کنار جاده بایستد. بعد که ایستاد از ماشین پیاده شود برود در عقب را باز کند رو کند به خودِ کهنه اش و بگوید بفرمایید پایین. باید رو کند به خود منفی بافش، به خود اهل شکایتش، به خود بی جنبه اش، به خود قدرنشناسش و بگوید که پیاده شو. باید خیلی بی تعارف زل بزند به چشم خود قدیمی اش و توضیح بدهد که دیگر ادامه این وضع ممکن نیست و زمان خداحافظی رسیده. آنوقت خود کهنه اگر پیاده نشد باید دستش را دراز کند و یقه خود کهنه را بگیرد و بیاندازدش بیرون. لازم شد وسایلش را هم از صندوق بردارد پرت کند جلویش.
بعد هم خود کهنه را رها کند کنار همان جاده برود دوباره بنشیند پشت فرمان. راه بیافتد در جاده. در آیینه به پشت سر هم نگاه نکند.
راه بیافتد به جستجوی خودی نو. بگردد دنبال خود نویی که قدرشناس و سپاسگزار باشد. خود نویی که قدر لحظه لحظه زندگی را بداند. خودی که آرامش بیاورد. خودی که لبخند بیاورد. خودی که اهل مهربانی باشد. خودی که جایی کنار جاده ایستاده است به انتظار. خودی که تا خود کهنه هست سوار نخواهد شد.

wolf
wolf
:ماشین:گگگ:گگگ

سکوت شب
سکوت شب
این روزها که می‌گذرد، هر روز

احساس می‌کنم که کسی در باد

فریاد می‌زند

احساس می‌کنم که مرا

از عمق جاده‌های مه آلود

یک آشنای دور صدا می‌زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که عابران خمیده

یک لحظه وقت داشته باشند

تا سربلند باشند

و آفتاب را

در آسمان ببینند…

آن روز

پرواز دست‌های صمیمی

در جستجوی دوست

آغاز می‌شود

روزی که روز تازه پرواز

روزی که نامه‌ها همه باز است

روزی که جای نامه و مهر و تمبر

بال کبوتری را

امضا کنیم

و مثل نامه‌ای بفرستیم

صندوق‌های پستی

آن روز آشیان کبوترهاست…

ای روز آفتابی

ای مثل چشم‌های خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می‌گذرد، هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

wolf
wolf
صندوق صدقات نیست دل من
که گاهی سکه ای محبت در آن بیاندازی
و پیش خدای دلت فخر بفروشی که مستحقی را شاد کرده ای …
.

wolf
wolf
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج



ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج



یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج



ای کشتهء سوزاندهء بر باد سپرده

جز عشق نیاموختی از قصه حلاج



یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

صندوقچه ای را که رها گشته در امواج



فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
این روزها که می‌گذرد، هر روز

احساس می‌کنم که کسی در باد

فریاد می‌زند

احساس می‌کنم که مرا

از عمق جاده‌های مه آلود

یک آشنای دور صدا می‌زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که عابران خمیده

یک لحظه وقت داشته باشند

تا سربلند باشند

و آفتاب را

در آسمان ببینند...

آن روز

پرواز دست‌های صمیمی

در جستجوی دوست

آغاز می‌شود

روزی که روز تازه پرواز

روزی که نامه‌ها همه باز است

روزی که جای نامه و مهر و تمبر

بال کبوتری را

امضا کنیم

و مثل نامه‌ای بفرستیم

صندوق‌های پستی

آن روز آشیان کبوترهاست...

ای روز آفتابی

ای مثل چشم‌های خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می‌گذرد، هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما

با من بگو که آیا، من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

صفحات: 5 6 7 8 9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو