محمّد
دو تا جوجه مرغ داریم تشنه بودن ظرف آبشون خالی بود
رفته بودن زیر شیر آب اون قطراتی که اطرافش روی زمین ریخته بود رو میخواستن بخورن که نمیشد
از سر کار رسیدم تو حیاط صحنه رو دیدم رفتم ظرف آبشونو پر کردم
با اینکه جلوی چشمشون این کارو کردم اما نفهمیدن و به کارشون ادامه دادن
من هم دیدم نرفتن مجبور شدم دنبالشون کنم و هدایتشون کنم سمت ظرف آب
احتمالا وقتی دنبالشون میکردم بهم فحش میدادن این مگه آزار داره آسایش ما رو به هم می ریزه؟ اما به ظرف آب رسیدن و حسابی آب خوردن
و احتمال داره هیچ وقت هم نفهمن برای چی بهشون سخت گرفتم و دنبالشون کردم
فکر میکنم بعضی رفتارهای خدا با ما هم اینطوریه
ما زبون خدا رو نمی فهمیم که بهمون بگه بریم سمت ظرف آب
نعمتی که خدا جلو چشممون فراهم کرده هم نمی بینیم
خدا مجبور میشه با یکم سختگیری ما رو ببره سمت نعمتی که برامون فراهم کرده
حالا کاش ما بفهمیم اون سختگیری برای چی بوده که اگه نفهمیم ...
خانوم میم
نیاز دارم حافظمو ببرم اول فروردین ۱۴۰۲
و بعد مستقیم بیارم پاییز ۱۴۰۲
و کامل ۶ ماه تموم رو از صحنه ی زندگیم حذف کنم.
واقعا عذاب آوره...واقعا🤦
فک کن مامانتم خونه نباشه و این وضع پیش بیاد
حالت چطوره؟؟