#مداد-رنگی-روزگار
آدم ها در کنار هم زندگی می کنند، از هم خسته می شوند گاهی با هم شاد می شوند. صحنه زندگی که به آنها سخت می گیرد به زمین و زمان بد وبیراه می گویند. آدم ها در زندگی نقابی بر چهره دارند و در هر موقعیتی مانند یک جعبه مداد رنگی عمل می کنند. آنها گاهی آدم های اطرافشان را با دروغ هایشان رنگ می کنند،( #گاهی رنگ سفید در زندگی شان گم می شود) و کم کم یادشان می رود که#صادق باشند
دلم برای رنگ مداد رنگی های بچگیم تنگ شده...
همون رنگ هایی که ادما رو باهاش میتونستم بیشتر درک کنم...
بیشتر خوش بگذره
بیشتر شاد باشم.
غصه و دغدغه ها فقط برای زخمی شدن کف دستام باشه و ۵ دقیقه بعدش عشق بازی و شیطنت دیگه یادم نیاد دستام چی شده ....
برای اون وقتی وه یکیمون ناراحت بود همه باهاش ناراحت بودن و وقتی یکی ذوق میکرد همه باهاش ذوق میکردن...
برای وقتی که رنگ دل های همه سفید بود ...
تو جعبه روزگارمون مداد رنگی خاکستری نداشتیم.
دلم برای بچگیم
برای اون هایی که دوستشون داشتم و دارم تنگ شده
هر کی حسینی باشه
باید یه روز شهید شه
شاید پیش نگاه فاطمه رو سفید شه
شهید یعنی یه سرباز تو سنگر ولایت
به فرمان ولی بودن تو لشکر ولایت
حسین مولا حسین مولا حسین عزیز زهرا
مدافع امنیت ، مدافع سلامت
ان شاءالله رو سفید تو صحنه ی قیامت
دلم قدر یه اقیانوس غیرت ایرانیه
وجود من پر از عشق شهید سلیمانیه
حسین مولا حسین مولا حسین عزیز زهرا
دلم میخواد یه روزی مدافع حرم شم
تو لشکر خمینی صاحب یک علم شم
مثل قاسم برای من روضه ی غم بخونن
تو راه حضرت زینب منم شهید بدونن
حسین مولا حسین مولا حسین عزیز زهرا
در صحن خانه خدا، مهــدی با لباس احرام رفته روی کعبه ایستاده بود و انگار همه ی طواف کننده ها را فرمان دهی می کرد .
ازش می پرسند " آقا مهــدی چی شد که شما این جا هم فرمــانده شدید؟ "
از بچگی یادش داده بودم، نمازهایش را اول وقت بخواند، ولی خودم هم باورم نمی شد این طور با روحش آمیخته شود. فرمانده لشکر که شده بود، همین عادتش به بقیه رزمنده ها منتقل شد. به فرماندهشان که نگاه می کردند و می دیدند نزدیک اذان، هرکاری داشته باشد رها می کند و وضو می گیرد، آن ها هم الگو می گرفتند.
بعد از شهادتش چهار نفر در چهار شهر مختلف، خواب دیده بودند که در صحن خانه خدا، مهدی با لباس احرام رفته روی کعبه ایستاده و انگار همه ی طواف کننده ها را فرمان دهی می کند. ازش می پرسند " آقا مهدی چی شد که شما این جا هم فرمانده شدید؟ "
و مهدی می گوید:" این برای همون نماز های اول وقتیه که تو دنیا خوندم."
عاقد گفت عروس خانوم وكيلم؟
گفتند عروس رفته گل بچينه. دوباره پرسيد وكيلم عروس خانوم؟
- عروس رفته گلاب بياره.
عاقد گفت براى بار سوم مى پرسم؛ عروس خانم. وكيلم؟
عروس رفته...
عروس رفته بود.
پچ پچ افتاد بين مهمانها. شيرين سيزده سالش بود؛ وراج و پر هيجان. بلند بلند حرف مى زد و غش غش مى خنديد. هر روز سر ديوار و بالاى درخت پيدايش مى كردند. پدرش هم صلاح ديد زودتر شوهرش دهد.
داماد بددل و غيرتى بود و گفته بود پرده بكشند دور عروس.
شيرين هم از شلوغى استفاده كرده بود و چهاردست و پا از زير پاى خاله خانبانجى ها كه داشتند قند مى سابيدند، زده بود به چاك.
مهمانى بهم ريخت. هر كس از يك طرف دويد دنبال عروس. مهمانها ريختند توى كوچه.
شيرين را روى پشت بام همسايه پيدا كردند.لاى طناب هاى رخت. پدرش كشان كشان برگرداندش سر سفره عقد. گفتند پرده بى پرده! نامحرمها را رفتند بيرون. كمال مچ شيرين را سفت نگه داشت.
عاقد گفت استغفرالله! براى بار دهم مى پرسم. وكيلم؟
پدر چشم غره رفت و مادر پهلوى شيرين يك نيشگون ريز گرفت. عروس با صداى بلند بله را گفت و لگد زد زير آينه. زن ها كل كشيدند و مردها بهم تبريك گفتند. كمال زير لب غريد كه آدمت مى كنم جووووجه و خيره شد به تصوير خودش در آينه شكسته.
فرداى عروسى شيرين را سر درخت توت پيدا كردند. كمال داد درخت هاى حياط را بريدند. سر ديوارها هم بطرى شكسته گذاشتند. به درها هم قفل زدند. اسم عروس را هم عوض كردند. كمال گفت چه معنى دارد كه اسم زن آدم شيرينى و شكلات باشد.
شيرين شد زهره.
زهره تمرين كرد يواش حرف بزند. كمال گفت چه معنى دارد زن اصلا حرف بزند؟ فقط در صورت لزوم! آنهم طورى كه دهانت تكان نخورد. طورى هم راه برو كه دستهايت جلو و عقب نرود. به اطراف هم نگاه نكن، فقط خيره به پايين يا روبرو.
زهره شد يك آدم آهنى تمام و عيار. فاميل ها گفتند اين زهره يك مرضى چيزى گرفته. آن از حرف زدنش، آن از راه رفتنش. كمال نگران شد. زهره را بردند دكتر. دكتر گفت يك اختلال نادر روانى است. همه گفتند از روز عروسى معلوم بود يك مرگش مى شود. الان خودش را نشان داده.
بستريش كه كردند، كمال طلاقش داد.
خواهرها گفتند دلت نگيره برادر!
زهره قسمتت نبود. برايت يك دختر چهارده ساله پسنديده ايم به نام #شربت.
این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران
این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان
این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند
این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند
این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی
بگذشته اند از
1 دیدگاه
1394/08/20 - 14:34 ·
محمدحسن اسايش-1331
محمدحسن اسايش-1331 @zohrab032 -----------
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز
وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز
گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار
آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار
پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید
بازیگرانی که از کودکی وارد سینما شدند ؛ از ترلان پروانه تا علی شادمان
بازیگران کودک و نوجوان بسیاری با بازیهای جذاب خود و ساخت شخصیتهای دوستداشتنی در ذهن مخاطبان ماندگار شدهاند. در این مطلب بازیگرانی که از کودکی وارد سینما شدند را با هم مرور میکنیم.
برخی از بازیگران بزرگ و باتجربه امروز سینمای ایران، در دوران کودکی جلوی دوربین رفتهاند و به عبارت دیگر جزو بازیگرانی که از کودکی بازیگر بودند به شمار میروند. اغلب آنها حالا جزو ستارگان سینما محسوب میشوند. برخی از کودکان و نوجوانان دختر و پسر پس از حضور موفق و حرفهای در یک سریال یا فیلم سینمایی، به انتخاب اول کارگردانان تبدیل میشوند و در پروژههای مختلفی ایفای نقش میکنند و از همان روزهای اول بازیگری را به عنوان شغل خود ادامه میدهند. اما برخی از کودکان به دلیل حضور پدر و مادر خود سر صحنه فیلمبرداری و آشنایی بیش از اندازه با دنیای سینما و تلویزیون و رفت و آمد با هنرمندان کم کم به این حوزه سوق داده میشوند و در این عرصه به بازیگرانی بزرگ تبدیل میشوند.
[
لینک]
بیوگرافی احسان علیخانی ؛ از ماه عسل تا عصر جدید
احسان علیخانی مجری، تهیه کننده و دستیار کارگردان توانمند و با استعداد تلویزیون است که بیشتر با برنامه ماه عسل شناخته میشود. در این مقاله با بیوگرافی احسان علیخانی با شما همراه خواهیم بود.
احسان علیخانی یکی از مجریان با استعداد و توانمند تلویزیون ایران است که همه او را با اجرا برنامه تلویزیونی ماه عسل به یاد دارند. او فعالیت خود را با دستیار کارگردانی و مجری صحنه شروع کرد. از اولین اجراهای احسان علیخانی میتوان به برنامه تلویزیونی پسرهای ایرانی اشاره کرد، ولی میتوان گفت اوج فعالیت و چهره شدن وی مربوط به برنامه ماه عسل است. همچنین این روزها او را با اجرای برنامه استعدادیابی عصر جدید در قاب تلویزیون میبینیم. در این مقاله ما به بیوگرافی، اجرا و برنامه سازی احسان علیخانی و حواشی زندگی او میپردازیم. پس با پلازامگ همراه باشید.
[
لینک]
کسی که به خواب می رود، سر از عوالم دیگر درمی آورد؛ زیرا با توفی خدا و کارگزاران، روان آدمی به عوالم دیگر از مثال و مانند آن می رود و در آسمان های هفت گانه با توجه به قدرت نفس بالا می رود و اطلاعاتی از آینده و گذشته اعمال خود به دست می آورد. انسان اگر به خواب رود، با توفی که انجام میگیرد، به سمت بالا می رود و هنگام بیداری از بالا بازمی گردد. در این سیر صعودی و نزولی انسان در رویا حقایقی را می بیند که خود عاملی مهم در ایجاد اضطراب و آرامش است؛ زیرا نفس گناهکار هنگام بالا رفتن، تمثل اعمالش را می بیند و هنگام پایین آمدن، از وضعیت آینده و اعمالش آگاه می شود که خود عامل اضطراب نفس است. خداوند در آیات قرآن به ارتباط خواب و رویا و تاثیر آن در آینده نگری توجه داده و می فرماید:اذ یریکهم الله فی منامک قلیلا؛ خداوند در خواب، دشمنان شما را کم نشان داد. (انفال / 43)
چه جالب
پس میشه گفت گاهی اوقات که مثلا یه صحنه ای رو میبینیم که برامون آشناست
که قبلا اونو هیچ جا ندیدیم و یا حتی خوابشو
حاصل همین بالا رفتن روح که آینده رو دیده
ماشین خودم پرشیا صفر بود لامصب اصلا خطم نذاشته بودم بی افته روش
ماشین اون یه پراید داغوووون بود مرده پای سمت چپ نداشت
چراغ شکسته یکم جلوی گلگیرش رفته تو سپرش میگه شکسته ولی اون فکر میکنم از قبل بوده چون زخمش کهنه به نظر میومد ولی باز میندازه گردن من دیگه
بله
دلم برای رنگ مداد رنگی های بچگیم تنگ شده...
همون رنگ هایی که ادما رو باهاش میتونستم بیشتر درک کنم...
بیشتر خوش بگذره
بیشتر شاد باشم.
غصه و دغدغه ها فقط برای زخمی شدن کف دستام باشه و ۵ دقیقه بعدش عشق بازی و شیطنت دیگه یادم نیاد دستام چی شده ....
برای اون وقتی وه یکیمون ناراحت بود همه باهاش ناراحت بودن و وقتی یکی ذوق میکرد همه باهاش ذوق میکردن...
برای وقتی که رنگ دل های همه سفید بود ...
تو جعبه روزگارمون مداد رنگی خاکستری نداشتیم.
دلم برای بچگیم
برای اون هایی که دوستشون داشتم و دارم تنگ شده
دل گرفته بود یا دل نوشته
هر جفتش
عجب حکایتی