خانوم میم
اقای هادی چرا یه بازی اینژا نمی ذارن رکورد بزنیم
Tasnim
تقویم برنامه ریزی سفارش دادم منتظرم امروز برسه دستم
خانوم اِچ
امروز میخوام برم چادر بخرم
چ مدلی بخرم بنظرتونننن
بجز دانشجویی
خانوم میم
من الان مریضم مزاجم جز سیب چیزی نمی گیره بخورم
این آدمایی که ویار دارن چی می کشن پ :/
مهاجر
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،
چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را
اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را
به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را
مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را
به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را
چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!
تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را
کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را
تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را
سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را
به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂
خانوم اِچ
چشم و دلوم روشن این چ گاویه ×۱۰۰۰۰۰
دروغ گویی فنون نمی خواد ذاتا همه بلدن😐
بچه ها ذاتا دروغگویی رو بلد نیستن
مثلا هفت هشت ساله
و اینم بگم که زرنگ بازی بچه رو یه نقطه مثبت میدونن نه منفی
من این بازی رو اساسا مشکل دار میدونم
ما راه نمی دیم چون بازی بلد نیستن بازیو خراب می کنن