مهاجر
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
مهاجر
دوستان عزیز
همانطور که شما در خواب ناز تشریف دارید باید اعتراف کنم که من بتمن هستم و شبا امنیت شهر رو من تامین میکنم و تا صبح بیدارم
شما راحت بخوابید
خیالتون راحت
Tasnim
کاغذ دیواری یا رنگ؟
کدومش ارزونتره؟
کدومش کثیف کاریش کمتره؟
مهاجر
خب کم کم داره حال و حوصله م بر میگرده سر جاش
چطور مطورید؟
مهاجر
شیخ مهاجر الدین از نمایشگاه کتاب به مقصد شهریار حرکت کرد و آنجا را ترک کرد و ملت را درجهل و ظلمت رها کرد
جدی ؟
چرا این شعر رو کسی گردن نمیگیره
باوجود اینکه خیلی شعر زیباییه
شاعرش کیانوش سفری هستش
خب خدا رو شکر شاعرش پیدا شد