خانوم اِچ
خب برگردم سرکارم
.
.
.
.
رل ماشین دار پی
Tasnim
اینقدری که من توو این مدت اسنپ سوار شدم و نطر دادم درمورد راننده ها، مدیر اسنپ در طول سال راننده هاشو ارزیابی نکرده
خانوم میم
این مهدیه ی بی ادب عروسک شوهر اینده منو برداشته می گه اقا فریبرز من یه روزی تو رو می برم به خانوادت بر می گردونم😐😐😐😐
مآه
این امکان وجود دارد که یک انسان در یك لحظه و یك اتفاق به یکباره ده سال بزرکتر شود 😄
aliaga
روزی مجنون آهنگ دیار لیلی کرد. با بی قراری برشتری سوار شد و با دلی لبریز از مهر به جاده زد.
در راه گاه خیال لیلی آنچنان او را باخود می برد. شتر نیز در گوشه ی آبادی بچه ای داشت.
او هر بار که مجنون را از خود بیخود می دید به سوی آبادی بازمی گشت و خود را به بچه اش می رساند. مجنون هر بار که به خود می آمد در می یافت که فرسنگ ها راه را بازگشته است.
او سه ماه در راه ماند پس فهمید که آن شتر با او همراه نیست ؛پس اورا رها کرد و پای پیاده به سوی دیار لیلی به راه افتاد.....
به راستی مولانا با این حکایت نشان می دهد که روح ما همان مجنون است و عشق معنوی حق ، همان لیلی است. تن ما همان شتر است و وابستگی ها و دل مشغولی های جهان مادی بچه آن شتر است. وقتی از علت حقیقی بودنمان در جهان مادی که همانا شناخت حقیقت خویشتن است غافل شویم و به آن نپردازیم، به تن و خواسته های گذرای مادی تن سرگرم می شویم و از رسیدن به حقیقت بازمی مانیم.
بهتراست موانع رسیدن به وصال را کنار بزنیم و با گام استوارتر عزم خانه ی دوست کنیم ...
Tasnim
بچه ها برگشتن
گویا خیلی با متروسواری حال کردن
چند دقیقه یه بار میگن ایستگاه بعد، شوش... ایستگاه بعد مرد قصاب (جوانمرد قصاب منظوره)
Tasnim
از گوشی خونه دکمه تکرار رو میزنن شماره باباشون رو میگیرن و لیست خرید میدن
لنج و کراجی هم سوار شدی؟😍
عاره ،قایق تفریحی جنگل حرا ،با لندیگراف هم رفتیم قشم ،یه دوره هم دریا نوردی داشتیم
دوست دارم قایق سواری رو ولی
جز تو از هیچکسی دریا نمیخوام
تو خودت نمره ی بیستی